سلام.من دیشب سریه حرف خیلی بی ارزش باشوهرم بحثم شد.چون میدونست چندروزه حال روحیم خرابه توقع داشتم کوتاه بیادولی انقدرکشش دادکه تاصبح داشتیم بحث میکردیم وهیچکدوم نتونستیم بخوابیم.صبح رفت سرکاروظهرکه براناهاراومدخیلی گرفته بودمنم هی سربه سرش گذاشتم وشوخی کردم که آشتی کنه(بزرگترین عیبم اینه که اصلاطاقت قهرندارم ونمیتونم یه ساعت باکسی قهرکنم مخصوصاشوهرم)اولش توقیافه بودامابعداونم کوتاه اومدولی بازداشت میرفت سرکاریه حرفی زدکه خیلی به هم ریختم ازعصباتیت قسم خوردم تاعصری که برگرده یه بلایی به سرخودم میارم.امااون خیلی راحت رفت سرکار.خیلی دلم گرفته یعنی جون من اینقدرواسش بی ارزش بود؟؟😢😢😢
❤❤لذت یعنی باهم بریم اتاق معاینه،صدای ضربان کوچولویی که قراره تاره بیادروبشنویم👌👌👌❤❤
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نه اصلا ولی این چندروزواقعاحالم بده،هیچکس راندارم ارومم کنه اینم ازشوهرم
راستش منم تجربه دارم.تنها راهی که به ذهنمرسید وبرای من موفق عمل کرد تغییر خودم بود.البته سرد بودم ولی اینبار اگاهانه عمل کردم.خودمو قوی کردم که به جایی نگیره!
داستانش طولانیه اماخلاصه اش مامستآجریم،تویه خونه ۴۰متری که هیچ امکاناتی ندره،حتی یه پمپ آب،واقا دیگه ازبی ابی کلافه شدم.دیروزهم ازطهرتا۱۲شب آب نبودمنم که گفتم این چندروزحال خوبی ندارم یه کم غرزدم که خسته شدم ازاین وضع وهیچ کاری نمیکنی(یه تیکه زمین داریم گذاشتیم واسه فروش که یه آپارتمان بهترواسه خودمون بخریم ولی هنوزفروش نرفته)میدونم اوضاع بده وشرایط واسه مردهاهم سخته امامازنهاهم یه موقع تحملمون تموم میشه اونم شروع کرددادوفریادوخلاصه دعواادامه دارشد.ظهرهم درباره همین موضوع حرفی زدکه دلم راشکوند
❤❤لذت یعنی باهم بریم اتاق معاینه،صدای ضربان کوچولویی که قراره تاره بیادروبشنویم👌👌👌❤❤
کتاب خوندم.خودمو تغییر دادم.کارایی که قبلا میکردم و برای همسرم عادی بود دیگه انجام ندادم طوریکه متوجه شد یه چیزی عوض شده! گاهی باهاش درددل میکردم دیگه نکردم.قشنگ متوجه شدم که الان ترس از دست دادنمو خیلی زیاد داره!