بچه ها من خیلی احساساتیم و خیلی کارا برای بچم کردم که هیچ مادری تو دور و ورم ندیدم یک دهمش هم بکنه ۳ ساله از همه چیم زدم بهترین مواد غذایی و دارو ها همه چی
شوهرمم خیلی زیاد واسش میکنه
اما ۲ روز مهمون داشتیم فامیلای همسرم که خیلی رودروایسی داریم باهاشون برادر شوهرم و خواهر شوهرمم بودم پسرم هر دوشونو گاز محکم گرفت و اونا رفتن خیلی اعصابم خورد شد بعدش خودش عذاب وجدان گرفت اما دلم شکست یک ساعته هر چی گریه میکمم آروم نمیشم نفسم بالا نمیاد
آخه چرا این بچه منه؟! همه آروم بعد ...
اونم جلو اینا که آبروم بره ای خدا کاش بمیرم و بزرگش نکنم