دقیقا داشتیم بازی میکردیم خاله بازی نبود بعد من رفتم تو یکی از اتاقا دخترعمه امم بود پسرعمه ای داشتم که۷سالی ازم بزرگتر بود من اون موقع خیلی کوچلو بودم شاید۶تا۷سال
همش از اون چیزا حرف میزد میخواست و ازم سوال میکرد منم اون موقعا نمیدونستم چرا میگه اینا دوسه بار میخواست بهم نزدیک شه خواهرش گریه میکرد ونمیذاشت اخرش منو خواهرش انقدر گریه کردیم تا ولم کرد هیچوقت اون شبو یادم نمیره