نمیدونم من مشکل دارم یا اون
خیلی دلم گرفته
چن روز بود شوهرم واسه کاری رفته بود خارج شهر من شبا میرفتم خونه مامانم
ما طبقه بالا پدرشوهریم امروز که برگشته هیچ نیم ساعت ننشسته بود خواهرش گف دارم میرم دکتر بیا ببر حالا رف اونم بهم گف برو خونه مامانم من نرفتم چون خسته بودم امروز چن جا پیاده رفته بودم اومده بود هم کار داشتم الان همین که در رو وا کرده میگه چرا نرفتی برو خونه پدرت من دیگه با تو کاری ندارن این چیزا
نمیدونم والا خستم به نظرتون من چیکار کنم