یه چند ماهی که تنها شدم خیلی اذیت بودم ناراحت پاچه گیر یه شب رفتم تو حیاط حرف دلمو به خدا زدم گفتم ای خدا میشه ارامشو به زندگی من برگردونی.همون موقعه گربه ها امدن تو حیاط بهشون غذا دادم و امنیت دادم به گربه ها. رفتم خوابیدم صبحش بلند شدم تعقیرو تو خودم حس کردم چند روز گذشت الان شدم یکی دیگه