خونه داییم بودیم یه دختره با چادر اومد در زد درو باز کردم دیدم موهاش همه بیرون ریمل زده ماتیک زده سرخاب سیپیداب زده اومد گفت اقا علی نیستن مادر گفتن ابنو بدم بهشون من گفتم سلام من خواهر زاده شم قابلمه رو بدید من میبرم براش گفت نه باید به خودشون بدم دیگه فهمیدم ماجرا از چه قراره