من با دوستام امشب قرار گذاشته بودیم بعد از قرن ها بریم کوه
همه دوستام به خاطر من کلی خرج افتادن و برنامه هاشون رو عقب انداختن و به خاطر من با خونواده هاشون کل کل افتادن ،
ولی دقیقا تو جاده که بودیم و نزدیک کوه بودیم ، مامانم به من تماس گرفت و گفت به محل کارت تماس گرفتم گفتن امشب شیفت نیستی ، نزدیک بود به چوخ برم که مجبور شدم الکی بگم دارم میام خونه و امشب شیفتم رو یکی دیگه قبول کرد ، و مجبور شدیم وسط راه من رو برسونن خونه و همشون الان با من قهر کردن