من دقیق کنار مادرشوهرم زندگی میکنم یه در پشتی بینمونه
واقعا دیگه کلافع ام کرده واسه خودش سرشو میندازه پایین میاد تو انگار نه انگار ما داریم زندگی میکنیم
میره تو اشپزخونه همه چیو بررسی میکنه بینم چیو جا ب جا کردم همش میگه تمیز کن
از وقتی بچم به دنیا اومده ٢٤ ساعته خونه ماست منم روم نمیشه چیزی بگم بش
درم ک میبندم میاذ اعتراض که واسه چی درو بستی
تصمیم گرفتم برم خونه بابام دیگه نیام
شما بگین چکار کنم