ی سری تجربیات قبل بارداری و بارداری و زایمان و بعد اون هست...
امیدوارم هیییییچ وقت هیچ کسی نخواهد اینارو بخونه ک به آینده دلگرم بشه چون خیلی خیلی سختی کشیدم...
آقا ما سال ۹۴ عروسی کردیم
من دانشجو بودم متنفر از بچه چون بچه رو مانع کار و درسم می دیدم...
درسم تموم شد و رفتم سرکار ک دیگ یواش یواش ب فکر بچه افتادم و گفتم دیگ وقتشه...
سال ۹۷ بود ک رفتم برای چکاب قبل بارداری...
تنبلی تخمدان داشتم..
نزدیک ۶ ماه قرص خوردم ...متفورمین و چندتای دیگ که خاطرم نیست واقعا...
اول ۹۸ باز رفتم دکتر ک داروها رو عوض کرد و گفت اینا بخور و سونو روز ۱۵ سیکلت بده...
تو بیمارستانی ک کار میکردم سونو دادم و دکتر گفت ک این ماه باردار نمی شی و فولیکول هات اندازه اش۷ هستش و نمیشه اصلا...
جواب رو با ناامیدی بردم برای دکتر و ایشون گفت ک نمی شی و کلا تو این ۱۷ سالی که کار میکنم ۳ تا مریض بیشتر نداشتم ک با این اندازه فولیکولها باردار بشن...برو سوم سیکلت بیا و داروها رو عوض کنم...
آقا من باید ۲۵ برج ۲ پری میشدم ک نشد...
شیفت شب بودم و ۵ روزی بود عقب انداخته بودم
ساعت ۱۲ شب از داروخانه ی بی بی چک گرفتم و رفتم سرویس بهداشتی دیدم بعلللللللله بار دارم...
دویدم بیرون و همکارامو بغل کردم و رفتم آزمایشگاه بچه ها فوری ی اربعه جواب آزمایش خونمم دادن و مثبت بود...
ب مادرم و همسرم زنگ زدم و خوشحااااال
رفتم سونو ک گفت ۸ هفته ای و صدای قلبشم شنیدم...
۳ ماه اول افتضاح بود حالم...تهوع زیاد و فقط نون پنیر برام قابل تحمل بود..
۷۲ کیلو بودم ک شدم ۶۷ کیلو آخر ماه ۴ بارداری
از هفته ۱۶ استخوان سمفیز پوبیسم درد میکرد و هرچی می گذشت شدتش بیشتر میشد