من حوصلم سر میرفت تنهایی چند.روز خودمو تو استخر خفه کردم بس شنا کردم و چند روز عصرا تو باغ تو الاچیق نشستم و ....بعد دلم تنگ شد برای شلوغی خیابونا و بازار و خیابونا دیدم همش رفت و امد دارم.ب شهر گفتم تا خونه رو همسرم اجاره نداده مجبور شم ی سال بمونم بهتره برگردم شهر