ایشون تعریف میکرد یکی از مراجعه کنندگاش خانمی بوده
می گفته همش به شوهرم میگفتم اره من میدونم تو یه چیزی میکشی
اره من میدونم دهنت بو میده
یواشکی همش جیباشو چک میکرده
اینقدر گفته و گفته
تا مرد دیگه الان راحت میاد جلوی زنش بساط تریاک رو پهن میکنه و میکشه
گفت به مادرم گفتم‌من نمیخوام ازدواج کنم مادرم گفت بیخود میکنی من چندماهه دارم نیرم خاستگاری الان بگیم نمیخوایم زشته ابرومون میره ...حتی تو دوره نامزدی هم نگفت بهم اینقد خوب بود که شک هم نکردم البته خیلی ساده بودم شایدم رفتاری داشته که بفهمونه نمیخواسته ولی من متوجه نشدم
دیگه خسته شدم از این مشغولیت ذهنی
چرا ما زندگی خوبی نداریم
ای خدا خودت کمک کن
اگه کسی شک میکنه به روی خودش نیاره ...مدرک جمع کنه بعدا لازم شد واسه طلاق ازاونا استفاده کنه ، من به شوهرم شک داشتم چندبارچت اای نصفه شبشو تلفنای وقت وبی وقتشو دیدم بهش گفتم من شک دارم بهت یه سیلی زد وبهم گفت تودیوونه ای همونجابود من مطمئن شدم ولی اون انکارکرد گفت تو توهم زدی من هرروز دعوامیکردم باهاش اخرسر گفت همینه که هست نمیتونی تحمل کنی برو خونه بابات چون میدونست که من به کسی چیزی نمیگم وجایی نمیرم بدبخت گیراورده بود پرروتر شد علنا سرقرارمیرفت تیپ میزد توبالکن حرف میزد جلو خودم ..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
