2777
2789
عنوان

دلنوشته‌ی شمعِ وجودم

74 بازدید | 9 پست

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان

بنده نویسنده‌ی کوچکی هستم که دوست داشتم چند قلم از دلنوشته‌هام رو باهاتون به اشتراک بزارم. 

اگه مایل بودین نظراتتون رو باهام به اشتراک بزارین عزیزان🌹

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫

خطوط بی معنا


برایت واژه می آورم؛ برایم معنا بیاور!

برایت رودخانه می شوم؛ برایم آبِ روان شو!

برایت ساز می شوم، نُت هر تارم باش !

برایت آواز می خوانم؛ صدایم باش و پرواز کن!

برایت پَرِ پرواز می آورم؛ پرواز را یاد بگیر و پرواز کن !

بیمار می شوم؛ طبیبم باش و ناشی گری کن!

برایت تنگ کوچک می شوم؛ برایم ماهی قرمز سر به هوا باش!

برایت گیسو می شوم؛ برایم شانه باش و گره هایم را دانه دانه باز کن!

برایت کودک می شوم؛ برایم قصه ی شبانه شو !

برایت حوا میشوم؛ بیا و با شیطنت هایت، مرا به سیبِ عشقت آغشته کن !

برایت صفحه می شوم؛ بیا و نقاشی نکرده خط خطی کن!

برایت ورق های بازی می شوم؛ بیا و مرا اسیر دستان خویش کن!

برایت پرنده می شوم؛ بگذار بر روی شانه هایت بنشینم!

برایت همه چیز می شوم؛ تو بیا و هرطوری که می خواهی فقط باش، برایم باش تا آرام گیرم!

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همه چیز در مورد او


دختر بودم و دخترانگی کردم! بر لب غم دست کشیدم و ناخواسته وارد دنیای مردانه‌اش شدم.

دردهایش شنیدنی بود،

زجه هایش سوزناک

و گذشته‌اش تلخ!

نبودش را سخت میکردم و بودنش را مشکل! او نیز زیبارویی بود که چهره‌اش را کسی ندیده بود؛ من هم ندیده بودم! او نیز پادشاهی بود بدون تاج و تخت؛ من هم ملکه‌اش بودم، ملکهی ذهنش!

نیازی به جادو نبود، نگاهش همه چیز را مسخ میکرد؛ نگاهش همه را مات میداشت و من، عجیب ملکه‌ی نادانی بودم! قدم هایش زمین میلرزاند و من همه‌ی جهانم را در او خلاصه کرده بودم. هر روز به دورش میچرخیدم و جهانگردی میکردم!

کاش میشد برگشت به زمانی که ناشناخته بودی! کاش میشد بمانی همان لُرد قلعه؛ آنگاه دوباره دست به ندیمگی میزدم و میسوختم. سوختن در راه تو و برای تو خاکستر به همراه ندارد. من در این سوختن، حتی همراهی باد و خاکستر را هم نمیخواهم.

دستانم را بگیر و بگذار بیشتر برایت بسوزم. برایم بگو از اینکه من کیستم؟

یک دختر؟

دوشیزه قلعه؟

و یا معشوقه یک دیو؟!

سخت است گفتنش ولی...

نمیدانم،

نمیگویی...

نمیمانیم!

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫

نیلوفر آبی.


گلی هستی که میان لجنزار، به بار آمده.

حیف از آن همه زیباییت نیست میان این همه درد و کثافت؟!

شاید لیاقت خود را همین مرداب گوشه کناره دیدی که اینجا روییدی، آن هم به امید بی‌امیدی هایت.

ریشه میدوانی و انگار یادت شده لجن ها را بیشتر شاد میکنی! نمیدانی آن ها تشنه‌ی اصالت بی‌عیب و نقصت هستند؟!

از هرچه ترسیدم بر سر تو آمد و چگونه لطافتت را نگه داشتی؟ بوی مرداب حریفت نشد و تو، شدی نیلوفرآبی!

شدی نیلوفری که احساسم را نیلگون کردی؛ به من فهماندی احساس پاک، حتی میان لجنزار هم یک احساس پاک میماند.

دل گیر هستم از آن روزی که دیدمت و با خود گفتم:

- این نیز گِل و لایی بیش نیست!

چگونه به پاکیِ تو شک کردم؟

اکنون که تو پلاسیده شدی و راهی برای برگشتت نیست، به خود آمده‌ام!

حال که دیگر راهی برای دیدنت ندارم، تو را میخواهم و از تو لجنی بیش نمانده.

کاش زمان این همه سرعت نداشت که تو را از من بگیرد.

دلم برای آن نیلوفرانه هایِ دلفریبت تنگ شده!

دلم برای آن برگ های سبزت، ریشه های قد و نیم قدت و حتی آن منظره‌ی بکر و دیدنی هم تنگ شده!

کاش تو دور نمیشدی؛ کاش من کور نمیشدم و کاش... تو تکرار میشدی؛
یک تکرار زیبا... یک تکرارِ تکرارنشدنی!

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫

حوض نقاشی


دلت مثل حوض نقاشی است که ماهیِ عشق درونش میرقصد.

دلم مثل آن گلدان های لب حوضت است و به راستی، هیچگاه به چشمت نیامدم!

هرچه تلاش کردم برگِ دستانم قد بکشد به سوی تو، بیشتر فهمیدم دلت دست نیافتنی‌تر است.

نمیدانم چه شد که اجازه دادی پسرک شیطانی ماهی قلبت را بدزدد و تو از همان روز کِدِر شدی!

کاش گاهی به دلِ من هم فکر کنی؛ به همان دلی که کنارت دارد پژمرده میشود و دم نمیزند.

دلم برای آن زلالیت، کاشی های خندهات، و تمام آب‌های پاکِ روحت تنگ شده..

کاش میشد به تو بگویم که این گلدان در حال مردن است.

کاش تک آرزوی این گلدان، برآورده میشد و شبی تبدیل به ماهی کوچکی میشدم در دلِ تو.

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫

🌹🌹🌹🌹

دوستان گلم اینها بخشی از نوشته های من بود؛ مایل بودین نظراتتون رو اینجا بنویسین❤❤❤

خدایا من چشمام میبندم و تو زندگیم رو با رنگ‌های خودت نقاشی کن😍💫
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز