مادرم از اول با ازدواج برادرم به شدت مخالف بود و حتی توی عقدشون شرکت نکرد ولی برادرم و خانمشون بعد از عقد خونه مامانم اینا رفت و آمد داشتن و مامانم باهاشون بد نبود ولی آخرین بار مامانم دوباره به دختره گیر داد و دخترم جواب مامانم رو داد و من هم اونجا بودم و هیچی به هیچ کدومشون نگفتم بعدا مثل اینکه دختره اس ام اس داده هر چی خواسته به مامانم گفته که من تا این لحظه خبر نداشتم حالا مامانم به شدت از دست من ناراحته و میگه دیگه خونت نمیام چرا طرف من رو نگرفتی چرا با اون قطع رابطه نمی کنی به نظرتون من چه کار کنم؟
دخالت نکن که این ماجرا سر دراز دارد، مادرشوهر منم مخالف ازدواجم بود، الان یازده ساله از هر فرصتی استفاده می کنه که بهم ضربه بزنه، ولی متاسفانه من احمق هستم و جوابش رو نمی دم، تو بی طرف باش چون مامانت یا زندگی اونا رو بهم می زنه نتونست تا اخر عمرش دعوا راه می ندازه
گفتند که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر همون روز بلند است
استارتر نمیخوای بگی مشکل دختر چیه که مامانت مخالفه؟البته حس میکنم مامانت داره مادرشوهر بازی درمیاره و از اینکه ازشما شاکی شدن که چرا طرف منو نگرفتی حس کردم دارن بچه بازی درمیارن🤔🤷♀️
استارتر نمیخوای بگی مشکل دختر چیه که مامانت مخالفه؟البته حس میکنم مامانت داره مادرشوهر بازی درمیاره ...
ولله مشکلش اینه که دختره و خانوادش هیچی رو قبول ندارن و اهل خدا و پیامبر و ائمه نیستن و دختره خودش به برادرم که تازه شکست عشقی خورده بود پیشنهاد دوستی داد و سه سال هر روز چسبیده بود بهش به طوری که تا جایی که ما میدونیم خونه مجردی گرفته بود دیگه بقیه اش رو نمی دونم بعد دیگه مثل اینکه دادشم بیافته توش گفت باید عقد کنیم خانواده ها مخالف بودن و ازدواج کردن ولی دختره بداخلاق نیست و وقتی پیشت هست یه بند می خنده ولی مامانم نمی تونه تحملش کنه
مادرشوهر سر بارداری هام عزا می گیره که دیگه جای پای عروس سفت میشه، یکبار تو روم گفت چرا طلاق نمی گیری و منو راحت نمی کنی، شوهرم از نظر قیافه ازم سرتره منم نه زشتم نه زیبا در حد معمولم، ولی از نظر تحصیلات و مالی زمین تا اسمون فرق داریم بابام بخواد کل خونه های خودشون و فامیل هاشون رو می خره ولی بازم خانم بعد یازده سال دست بردار نیس
گفتند که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر همون روز بلند است
دقیقا مامانم از هر فرصتی استفاده میکنه که ضربه اش رو بزنه به شدت عصبانی هست هر کس دیگه بود کوتاه می ...
من هیچ وقت مادرشوهرم رو نمی بخشم اون دنیا یقه اش رو می گیرم و ول نمی کنم، بخدا من عروس بدی نیستم براش اینقدر خوبی می کنم تا شاید خجالت بکشه ولی متاسفانه روز به روز وقیح تر میشه، یه چهار روز دیگه دخترم دنیا میاد باور می کنی تو این نه ماه حتی یکبار هم به روی خودش نمیاره که حامله ام تبریک که پیشکش، یا خونه خریدیم دست خالی اومد تبریک هم نگفت، برگشت گفت تو لیاقت خونه اجاره ای سی متری بود نه اپارتمان صدمتری!!!!
گفتند که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر همون روز بلند است