واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم،تموم جونم داره میلرزه،،،دیگه نمیکشم،،نمیدونم راه نجاتم چیه....دارم اروم تو اتاقم درسمو میخونم ....عمدا صدای تلویزیونو زیاد میکنن ،اروم گفتم صداشو کمکنید درس دارم...دوتایی ریختن تو اتاقم فحش بارونم کردن...تا اینکه عصبیم کردن چنتا فحش دادم اونام ریختن سرم کتکم زدن....دیگه تحمل ندارم،،،دیگه اون دختر شادو دیوونه نیستم...اومدم درس بخونم زندگیمو روبه راه کنم نمیزارن...رو مخم رژه میرن...اینا اون خانواده قبلی نیستن...حس میکنم طلسم شده زندگیم....باز برگشتم به کلاس هشتمم..همون اتفاقا..درست همین موقع سال بود،،همین فصل نحص بود...باز داره تکرار میشه...باز من دارم دیوونه میشم ...دیگه نمیکشم... گفتم تنها راه نجاتم تحصیله اما نمیشه...به ازدواج هم هیچ امیدی ندارم چون میدونمکسی کنار من خوشبخت نمیشه...فقط تنها راه نجات زندگیم مرگه...😔😔😔😭😭😭😭😭حالم خیییلی بده به همسن و سالام حسودیم میشه چقد خوشحالن چقد ارومن،،،مگه من چند سالمه هنوز،،،مگه گناهم چیه...
اره گناه کردم...گناه های زیادی کردم...اما چرا فقط من باید تاوان بدمم...۳ ساله دارم تقاص کارامو پس میدم...بس نیست؟
تورو خدا برام دعا کنید،،گوشیمم ازم میگیرن شاید نتونم بیام
من از ترحم متنفرم...اما همیشه اثیرش میشم