دوبار..یه بارش همون اوایل ازدواج بود بچه بازی دراوردم گفتم نمیخوامت دیدم رفت تو اتاق صدای گریه هاشو میشنیدم..به نفرین کردن خودم رسیدم چون خیلییی لوس بودم از روی لجبازی و غرور یه حرف الکی زدم با اینکه میدونستم بدون اون نمیتونم زندگی کنم 😞
یه بارم بعد زایمان دوقلوهام زود دنیا اومده بودن تو nisuبودن گریه میکردم هم از درد هم از دوری بچه هام هرکاری کرد آروم نشدم نشست کف بیمارستان زار میزد جلو پرستارا خیلی خجالت کشیدم..یه جوری نگام میکردن انگار شوهرمو گرفتم زدم که اینجوری گریه میکنه😒