سلام بچه ها. من دوسال پیش ازدواج کردم. اولش یکمباهم جر و بحث داشتیم بعد ۹ ماه بهمگفت باید مهریتو ببخشی اگه منو دوس داری منم بخشیدم بعدمگفت توو ازدواجون نحسی افتادا بیا جدا شیم دوباره عقد کنیم. چون خیلی اصرار کرد قبول کردم اصلا فکر نمیکردم میخواد منو بپیچونه میدونم از سادگیم بود کارام. خلاصه الان هنوز توو خونش زندگیمیکنم اونم هی میپیچونه میگه فعلا عقد نمیکنم. از طرفی به خانوادمم نمیتونم بگم از پا میفتن. تازه داره کاراشو میکنه بره خارج از کشور. بچه ها کمکم کنین. الان حس انتقاممنو گرفته. بنظرتون چیکارکنم. واقعا چیکارکنم چوب سادگیمو خوردم ولی چیکارکنم؟