من سنم خیلی کم بود و پدر مادرم همش در حال دعوا و اختلاف :(
داداشم بزرگ تر بود اما باهم خوب نبودیم یروز مامانم قهر کرد و من و داداشم رو برد خونه مامانبزرگم بابامم با کل ایل و تبار اومد دنبالمون من خیلی وابسته مامانم بودم مارو بزور حدا کردن از مامانم... هرچقدر گریه کردم منو نبردن 1 هفته گذشت دیدم فایده نداره بچه بودم درست اما درک داشتم پس رفتم رو پشت بوم عموم اینا گفتم منو نبرید خودم میندازم پسر عموم جدی نگرفت وقتی رفتم لبه باور کرد شب منو بردن پیش مامانم