سلام .به خداوندی خدا کسی ادیتتمون نکرد .ولی غریبی سخت بود .یاد گرفتن زبان 😆 الان خدا رو شکر میکنم روزی صد هزار بار که رفتم .هر سال یکماه ایران میام از کرونادنیومدم دلم یه ذره شدهه .انگلیسم
اي دير يافته با تو سخن مي گويم ،بسان ابر که با توفان،بسان علف که با صحرا،بسان باران که با دريا،بسان پرنده که با بهار،بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد،زيرا که من ريشه هاي تو را دريافته ام،زيرا که صداي من،با صداي تو آشناست
من اصلا نمبتونم غربتو تحمل کنم... من حتی از روستای خودمون نمیتونم دل بکنم و برم شهری که پنج کیلومتر اون ور ترمونه
من هرگز از رحمتخدای مهربانم ناامید نمیشم.خداجانم اونی که الان این امضارو میخونه،به همه آرزوهاش برسون💜تا اینجا اومدی اگه دوست داشتی بهم بگو برات صلوات بفرستم