من درد اینجور از دست دادن رو کشیدم 
عموی بزرگم که ستون فامیل بود یه سال پیش کرونا گرفت فوت کرد بابام و عمو کوچیکم همون موقع تو بیمارستان بستری بودن حالشون بد بود
اونروزا مثل یه کابوس بود 
بدترین قسمتش این بود ک من سر یه موضوعی از عموم ناراحت بودم و خونش نمیرفتم هی میگفت چرا ارزو ناراحته خونم نمیاد 
الان هر وقت از جلو خونش رد میشم همه ی غمای عالم میاد تو دلم میگم کاش زنده بود میرفتم رو دست و پاش میفتادم 😔😔😔