نمیدونم از کجا شروع کنم کاش میتونستم براتون تعریف کنم که چقدر توی زندگیم اتفاقات عجیب افتاد و یجایی میفتادم زمین پاهام زخم میشد اما دوباره یهویی بلند میشدم انگار که دست خدا زیر بغل هامو میگرفت میگفت هنوز کار داری پاشو منم یجوری پامیشدم که انگار نه انگار قبلش افتادم و پاهام زخم شده ؛ زخمای رو قلبم و روحم رو پانسمان میکرد و مثل یه پرستار 😔 اره من پرستاریه خدا رو هم دیدم ، مهربونیشو با قلب خودم خودم حس کردم وقتایی که افتاده بودم ، از همه جا آدمایی رو میذاشت سر راهم که برسم به این مرحله ای که الان هستم من فکر میکردم افتادن هام یه شکسته اما با چشم خودم دیدم همشون باعث شدن من اینی بشم که الان هستم❤ خداروشاکرم بابت این اتفاقات تلخی که بنیان زندگیمو عوض کرد 🤲 خدا خاکِ جسمم رو عوض کرد کلا یکی دیگه شدم ❤ اینقدر زندگیم تغییر کرد که خودمم باورم نمیشه ؛ هنوز هم سختی هایی هست اما برای من این نقطه اززندگیم آخر دنیاست چون خدارو پیدا کردم و زندگیم رو زیر و رو کرد
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بگو قبل عروسی خرجی نداشت خونه زندگی نداشت الان باید تلاش کنه قسط بده تا زندگیشو بسازه
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید