به خدا دیگه خسته شدم نمیکشم دیگه
مامانم ک وسواس تمیزی داره همش گیر میده ولی این اشکال نداره سعی میکنم مراعات کنم
همش بد منو به خانواده میگ و طرفدار داداشمه مثلا داداشم یه کاری میکنه به بابام میگ من اینکارو کردم با اینکه داداشم بزرگه
سر یه اتفاقی حساسیت دارویی یه عالمه جوش زدم بهم میگ وای چقد زشت شدی وای دیگ پوستت خوب نمیشه وای حالا چیکارت کنیم اخه ب من میگ ت خونه بیرون نیا اینجور نبینند انگار جوزام دارم�🥲
به خدا دارم دستش دیونه میشم هر چی ت خونه کمکش میکنم نمیبینه بابام ک میاد میگ همش ت اتاق خواب یا داره با گوشی بازی میکنه
خیلییی خسته شدم از دستش تو رو خدا اگ راهکاری دارین بگین بهم😪
اینم بگم دلسوز هم نیس یه جورایی انگار از من متنفره چند روز پیش دل درد داشتم میپیچیدم به خودم با بابام رفتن بیرون بابام گفت حالش خوب نیس گفت من ک نمیتونم اسیر او باشم