ای خواهر منی که شوهرم بخاطر کارش خونه مادرش! زندگی میکنم چی بگم؟
برعکس منی
شوهرم میگه دو روز بمونیم تا متوجه بشیم شده یه هفته 😅
به خاطر کرونا حق داری
ولی واکسن نزدن؟
خونه پدرشوهرت چی
دوروز اینجا بمونین
دو روز اینجا
مثلا تو کل ماه یه هفته اینجوری موندن به نظرم مشکلی نیست برای روحیتون خوبه
اما
یه کاری کن از این در وارد شو که زندگی سخت دست خالی نریم
دو کیلو میوه برای خون خودتون بخر دو کیلو میوه برای خونه پدر شوهرت
دو کیلو گوشت برای اینور دو کیلو گوشت برای اونور
چند کیلو برنجم بردار
فک کنم کوتاه بیاد
ناراحت نشیا
حس میکنم شوهرت از این که خودنه پدرشوهر و پدر زنش میخوره خوشش اومده
عزیزم شوهرتو کلافه نکن خونتو جابجا کن بیاین محل کارش
تنها راهت همینه
اینجوری هم میتونی به خانواده ها سر بزنی زودم برگردی اگه استرس کرونا داری
سعی کن شوهرتو توی منگنه نذاری
ممکنه از این رفت و آمد حسته شده باشه اما به روت نیاره
ماهم همین مشکلو داریم 😁🤦🏻♀️
البته خونه ی پدرشوهرم اینجا نیست خونه ی بابام و برادرشوهرم اینجوری هستیم دیگه با بیل باید جمعمون کنن... منم خودم دوست ندارم خیلی مزاحم بقیه باشم ولی اونا و شوهرم دوست دارن دور هم باشن...وقتی میخوایم بیاییم خونمون میگه پاهام جون نداره نمیتونم سوار ماشین بشم، میشه یکم دیگه بمونیم ؟😁
کلا جای خلوت حال نمیکنه دوروبرش باید شلوغ باشه
نه عزیزم خداروشکر احتیاجی به میوه و خوراکی ما ندارن شوهرم فقط بخاطر تنبلی که رفت و امد نکنه اینجا میمونه وگرنه براش غدا و خرج اینا مهم نیس
تقریبا چند تفری تو خانواده واکسن زدیم ولی باز من خیالم راحت نیس و واقعا راحت نیستم
جایی که خودت راحت باشی بهت خوش میگذره من ادمی نیستم بتونم چند روز جایی بمونم من الان پریودم دلم میخواد خونه ی خودم راحت باشم نه خونه پدرشوهرم هر لحطه استرس داشته باشم نکنه تشکی چیزی رو کثیف کنم دیشب ز استرس اصلا نتونستم بخوابم چون من خیلی خونم زیاده خیلی
دوسال و نیمه ازدواج کردیما ولی ۳_۴تا جمعه همش خونه ی خودمون بودیم اونم چون روزای قبلش خونشون بودیم دیگه رومون نمیشه جمعه هم پلاس بشیم اونجا🤦🏻♀️
واقعا سخته درکت میکنم منم نه همیشه ولی واقعا بیشتر اوقات خسته میشم خونه ی کسی دیگه باشم. تا یک ماه بعد زایمانم مامان و بقیه نذاشتن برم خونه ی خودم و خونه ی بابام اینا بودیم و گاهی اوقات از شدت خونریزی کلا رختخوابا کثیف میشد و واقعا حالم از خودم بهم میخورد ...حتی دوهفته ی اخر بارداریم هم حتی نذاشتن خونه ی خودم باشم چون تا اخر بارداریم تهوع داشتم و دائم بلا میاوردم خجالت میکشیدم از بابام
اخرشم خونه ی برادر شوهرم روز جمعه بود کیسه ی ابم پاره شدو دردم گرفت و رفتیم بیمارستان زایمان کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
