۷ سال پیش الان خونه مادرشوهرم بودیم، پنجشنبه بود، ظهر امروز عقد کردیم و من و همسرم زودتر رفتیم خانواده من و دایی هامم دعوت بودن اونام شب برای شام اومدن خونه پدر شوهرمینا
هیچ وقت ذوق و دستپاچگیای همسرمو یادم نمیره
چقدر ذوق داشت مدام دورم میچرخید چقدر خوشحال بود
اون موقع خیال میکردم هیچ کس نمیتونه من و همسرمو از هم جدا کنه اما امروز حتی نمیدونم کجاست اصلا یادش میاد امروزو یا نه؟!!