حتی وقت ندارم موهامو شونه کنم یک روز مرخصی گرفتم از هشت صبح بالای بیست بار زنگ زدن
امروز بعد سه ماه برای اولین بار مرخصی بودم از هشت صبح بیست نفر بهم زنگ زدن که به چه حقی رفتی مرخصی کی بهت اجازه داده باید به هزار نفر جوابگو باشم خیلی دلم میخواد ناخونامو لاک بزنم یا ژل ناخون بزنم یا موهامو رنگ کنم شونه بزنم ولی اصلا وقتشو ندارم ۶ صبح بیدار میشم سریع صبحونه میخورم که به سرویس برسم تا سه شیفت صبحم تموم میشه بعد اون نیم ساعت مهلت ناهار دارم مجددا تا ۸شب یا باید واکسیناتور باشم یا نمونه گیر یا ۴۰۳۰ فراخوان بدم برگردم باید سریع شام بخورم یک روز در میان باید برم کمک پدرم آبیاری باغ (چون دوره و گرگ داره و پدرم دست تنهاست باید حتما برم ) تا یک و دو شب هم زمان میبره امروز صبح تنها روزی بود که میخواستم استراحت کنم که اینقدر از اینطرف اونطرف زنگ زدن باهام دعوا کردن زهر مارم کردن یعنی از من بدبخت تر رو کره زمین وجود نداره نمیدونم چرا اینقدر سرنوشت شومی دارم خوشبحال همتون قدر زندگیاتونو بدونین
