سلام
من یکم پیش خوابم برد تو خواب دیدم با شوهرم تو خیابون میگردیم بهش گفتم یجا شام دعوتیم با هم رفتیم تو خونه میترسم تعریف کنم وحشت ناکه
دوتا دختر با موهای بلند خوش رنگ نشسته بودن برگشتن مارو ک دیدن پریدن تو اتاق من بقچه ب بغل وایستاده بودم اخم کرده بودم میگفتم بیا برگردیم من خوشم نیومد ...
خواب بوده چرا میترسی
بازم تاپیک قطره چکونی
بعد اون رفت در بغلو باز کرد رفت داخل بنظر من تو خواب دسشویی خونه بود بعد از طبقه پایین خونه که کهنه ساخت و تاریک بود ی شاخه گل رز قرمز انداختن جلو پام ی چیزم شکست جلوم
شوهرت سابقه خیانت داره؟
من رفتم داخل حیاط گفتم بهنام بیاد بیرون میگم بریم دیگه هرچی صبر کردم نیومد ی خانم از ی اتاق تو حیاط اوند بیرون دستش شلنگ بود با نعلبکی گفتم چیه ترسیدم چشمام ی جوریش دید گفت مواظب باش ها میخورتت منم خندیدم خانومه خوشگل بود همینجور حیاط ک بودم واااییی دوتا دست از بغلم منو میبرد بالا میاورد پایین من که تو خواب داد میزدم نمیتونستم تا اسمون میرفتم میومدم ...
بیدار شدم چشام باز بود الان ولی دستا محکم تو بغلم بود 😭😭😭😭باور کن دستمو زدم از خودم جدا کنم صلوات میفرستادم با زبون لالی دسته محکم رو دستم بود قشنگ انگشت هارو حس کردم گفتم یا علی باز صلوات کم کم جدا شد رفت سرم داره قفل میشه
من بیدار بودم با دستا محکم روم بود حتی یک ب یک انگشت ها فشار میداد من حس کردم از رو دستم یکی یکی جدا کردم دارم لال میشم انقدر فشار رومه
