2777
2789

 صدای پچ پچ بچه ها شروع شده بود همشون گوشه ای جمع شده بودن وبا صدای بلند میخندیدن

با کوبیده شدن در به دیوار و اومدن استاد همه مثل مورچه پخش شدن وهر کدوم سر میزشون رفتن

سولمازم با تنه زدن بهم کنارم نشست وچشمکی نثارم کرد که لب باز کردم و گفتم:

-چته ؟!

-وای آیرین اگه بدونی چی شده؟!

-نمیخوام بدونم چی شده از این خاله زنکی ها هیچ خوشم نمیاد…بیخیال شو!

-ولی دختر یه پاش به تو ربط داره ها ! خودانی !

حس فوضولی مثل خره افتاد به جونم با کلافگی به طرفش برگشتمو و خیلی اروم لب زدم:

-خب بنال چی شده که به من ربط داره ؟!

با جمع کردن لبهاش ، شونه ای بالا انداخت وبی تفاوت مشغول باز کردن جزوه ها و کتاباش شد که با پام محکم به ساق پاش کوبیدم که یهو اخش دراومد همه یه لحظه به طرفمون برگشتن که با لبخند ساختگی بهشون خیره شدم و سرمو به معنای هیچی تکون دادم

با صدای استاد دوباره به طرف تخته برگشتن که صدای ضعیف سولمازو شنیدم

-چیکار کردی دختره ی وحشی تو که پامو ناقص کردی!

-میخواستی ناقص حرف نزنی تا پات ناقص نشه …حالا بنال تا اون یکی پاتم ناقص نکردم!

-باشه بابا … اون پسره بود رهام !

-کدوم رهام؟!

-گیجیا ! همون که باهاش رفیق شدی دیگه !

-رفیق نشدم که یعنی دارم میشم

-حالا هرچی ! فعلا که دیشب با سایه برنامه داشتن! فعلا که تورو گذاشته تو اب نمک دختر…!

لبخند دندون نمایی بهم زد و رد چشماشو گرفتم که روی سایه قفل شده بود و ریز میخندید


با چهره ی جدی و سرخ شده یهو به سمتش برگشتم که جا خورد وبا صدای بلندی گفتم

-چی ؟؟ رهام؟!

کل کلاس ساکت شدن وهمه به طرفمون برگشتن استاد هم عینکشو روی میز پرت کرد وبا صدای بلندی گفت:

-خانم رفیعی مشکلی پیش اومده که همش نظم کلاسو بهم میریزین؟!

دیگه صداشو نمی شنیدم وفقط حرف های رهام توی سرم میچرخید

امکان نداره ! رهام وسایه؟!

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

اسمش چیه

کجایی ک من بی قرارم کجایی ک طاقت ندارم کجایی بیا بسه دوری چجوری تونستی چجـوری امشبم مثله هر شب دوباره برات گریه کردم گریه کردم ک شاید بدونی بگی برمیگردم  امشبم زل زدم مثله هر شب ب عکست رو دیوار....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خاک تو سرم منی که یه عمر همه رو دور میزدم ببین چه جوری دور زدنم ! اونم از کی؟ از رهام!

بچه سوسول دانشگاه وترم مشروطی…فکر کرده کارش بی جواب میمونه حالیش میکنم که آیرین کیه!

با سقلمه ی سولماز به خودم اومدم که میگفت:

-کجایی دختر حنجره ی استاد جر خورد اینقدر صدات کرد!

به صورت جدی و عصبی استاد خیره شدم و اروم لب زدم:

-بله استاد؟ بامن بودین؟

-میگم چیزی شده که بهم ریختین؟! حالتون خوبه؟ خبر بدی بهتون دادن!

اصلا حواستون توی کلاس نیستا…

-بله ….بله یعنی نننه.. نه چیزی نیست !

کل کلاس زدن زیر خنده بیجنبه های بیشور !

پوف بلندی کشید وبه طرف کتاب و جزوه هاش رفت

تا اخر کلاس حواسم پی حرف های سولماز و رهام بود

از عشق فقط حرفاشو بلد بوده پسره ی جع الق ، چه طوری تونسته با سایه بریزه رو هم اونم درحالی که ادعای عاشقی میکرد

اینقدر حواسم پرت بود که اصلا رفتن استاد ونفهمیدم وقتی به خودم اومدم که سولماز جلوی چشمام دستاشو تکون میداد

دیگه منتظر کلاس های بعدی نشدم ، سریع کتاب وجزوه هارو توی کوله م ریختم وبی توجه به سولمازی که اسممو بلند بلند صدا میزد از کلاس بیرون زدم


به حیاط دانشگاه که رسیدم گوشی ارزون قیمت ودربه داغونم و دراوردم وشماره ی رهامو گرفتم که بوق ممتد توی گوشم پیچید …دوباره گرفتم وباز هم اِشغال بود ..با حرص و کلافگی روی یکی از نیمکت های محوطه نشستم تااینکه بعد چند دقیقه دیدم شمارش روی صفحه ی گوشی افتاد

سریع وصلش کردم و باصدای بلندی غریدم

-سه ساعته با کدوم هرزه ای داری فک میزنی ؟هان!

همه ی دختر وپسرهایی که توی محوطه بودن یه لحظه به طرفم چرخیدن

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

صدای پراز سرخوشیش توی گوشی پیچید

-چی شده عشقولی من؟

سیم میمات قاطی کرده باز…!

-به من نگو عشقولی که حالم از هرچی ادم پسته بهم میخوره…

-ای خدااا !باز چی شده آیرین اول صبحی ؟!

-اینجا نمیشه گفت …کدوم قبرستونی؟

باید از نزدیک ببینمت!

-خب اینو از اول بگو دیگه … عشق من دلتنگم شده ؟….اینکه دعوا نداره عزیز من !

-یه ادرس واسم بفرست واین چرت وپرتارو نگه دار واسه هرزه هایی که شب هاباهاشون میپری..فعلا

-آیییرییی

با قطع کردن تلفن صداش هم قطع شد

ازدانشگاه بیرون زدم وبه سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم

سریع خودمو به اتوبوسی که میومد رسوندمو سوار شدم

ته اتوبوس نشسته بودمو وسرمو به شیشه چسبوندم

یکی لنگه ی سولماز که هرروز با یه ماشین مدل بالا میاد دانشگاه یکی هم مثل من که باید با اتوبوس وتاکسی برگردم خونه … اونم چه خونه ای ؟ کلا پنجاه یا شست متر تازه تو بدترین نقطه ی جنوب شهر …


بعد چند دقیقه با صدای پیامکی که به گوشیم اومد سرمو پایین انداختم وخیره به صفحه ی گوشی پیامو باز کردم

ادرس خونه ای ویلایی توی بالاترین نقطه ی شهر رو واسم فرستاده بود!

پوفی کشیدمو ودوباره شمارشو گرفتم که صدای خیلی خونسرد وارومش رو شنیدم

-باز چی شده ایرین ؟ ادرس اومد؟

-منو مسخره کردی رهام؟!

-استغفرالله.. این چه حرفیه دختر؟

-اولا این ادرسی که فرستادی خیلی دوره اگه الان راه بیوفتم تا شبم نمیرسم درضمن من یه جایی بیرون گفتم قرار بزاریم نه تو خونه…

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......
اسم رمان چیه

اسارت عشق

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

باشه بابا بااااشه فسقلی حالا گریه نکن!

الان دقیقا کجایی؟

به سرعت سرمو چرخونمو واطراف و یه نگاه کردم ، تقریبا داشتیم به ایستگاه بعدی میرسیدیم خیلی زود گفتم

-رهام من یه ایستگاه پایین تر از دانشگاهم …

-همون جا باش تا خودم بیام!

تا اتوبوس توی ایستگاه ایستاد سریع پایین پریدمو روی صندلی های ایستگاه نشستم تا بیاد


تقریبا یه ساعت گذشته بود وخسته روی صندلی نشسته بودم که با ماشین مدل بالاوسفیدش جلوی ایستگاه تی کافی کشید وزد روی ترمز،با تیپ مسخره ای که بیشتر شبیه دخترا شده بود از ماشین پیاده شد واسممو صدا زد

صد بار بهش گفتم که از این تیپ های مسخره نزن که من خوشم نمیاد ولی گوشش که بدهکار نبود!

سوار ماشینش که شدم پاشو روی پدال گاز گذاشت و ماشین از جاش کنده شد


دستشو نوازشوار روی گونم میکشید که دستشو پس زدم و با کنار کشیدن صورتم بهش گفتم:

-نکن رهام!

یهو زد رو ترمز که یکم جلو پریدم با چهره ی عصبی به طرفم برگشت ولب زد:

-چته توامروز؟ از صبح رو مخی !

با قیافه ی حق به جانب به طرفش چرخیدم وگفتم

-دستت واسم رو شده اقا رهام!

هرچی فیلم بیای باز باور نمیکنم

-ای خدااا ! ایرین میگی چت شده یا سرمو بکوبم به این شیشه !

-دیشب کجا بودی؟ هان!

به تته پته افتاده بود ،مردمک چشماش به صورت دورانی درحال چرخش بود وانگار دنبال جور کردن یه بهونه ی تپل بود .

-دیشب …دیشب خب یعنی خونه ی یکی از رفیقام

، چه طور ؟!

-اونوقت سایه هم جزء رفیقات محسوب میشه حضرت اقا ؟

اخه مثل اینکه اونم دعوت بوده !

-چی میخوای بگی تو؟!

-حرفم واضح بود رهام ! من با پسری که میاد واسم ادا عاشقارو درمیاره و شبش رو با هرزه ها سپری میکنه هیچ کاری ندارم!

امروز خواستم ببینمت وبگم که دیگه نیستم …برو جون جدت من ازجنس شما ها نیستم ای بابا !

دستم رو روی دستگیره گذاشتم و خواستم پیاده بشم که دستمو گرفت وکشید صورتمو به طرفش برگردوندم تا دوتا بارش کنم که سریع لبهاشو گذاشت روی لبهام با کف دستم محکم به عقب هلش دادم که ازم فاصله گرفت وگفت

-ایرین اشتباه میکنی ! من فقط عاشق یه دخترم اونم تویی

توضیح میدم …. ببین .. فقط گوش کن واست توضیح میدم

درسته دیشب تو مهمونی بودم ، سایه هم بود! ولی به جون تو من باهاش کاری نداشتم اون بود که مثل سریش بهم چسبیده بود و هرجا میرفتم دمم شده بود ، اخرسرم کلافه برگشتم خونه فقط همین !بین ما اتفاقی نیفتاد.

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

تا در ماشینشو بستم به سرعت از جلوی چشمام دور شد

دوست داشتنش در این حد بود پسره ی نفهم!

نگاهی به اطراف انداختم و خیلی اروم حرکت کردم که به سمت دیگه ی خیابون برم وتاکسی بگیرم که یه ماشین وَن مشکی با شیشه های دودی جلوی پام زد روی ترمز ، از ترس یه لحظه قلبم هری ریخت

خواستم دهنمو باز کنم و دوتا درشت بارش کنم که با پیاده شدن مردی چهارشونه وقد بلند حرف تو دهنم ماسید

وقتی جلوم رسید مثل فیل وفنجون بودیم !

با نوک انگشت اشاره اش عینکشو بالا داد وبا پوزخند زشتی لب زد:

-سلام النا خانووووم!

النا؟

النا کی بود! این الان با من بود؟

مثل طلبکارا دست به سینه شدمو وگفتم:

-اولا سلام، دوما اشتباه گرفتی اخوی من النا نیستم !

درسته رانندگیت در حد افتضاح بود اما طوریم نشد

روز خوش!

تا رومو برگردوندم که برم دستای بزرگ ومردونه اش دور مچ دستم حلقه شد وبا دست دیگش جلوی دهنمو گرفت و منو به سمت در پشتی ماشین کشون کشون برد

هرچی تقلا کردم بی فایده بود مگه میشد از دست این غول بیابونی خلاص شد .

در عقب بازشد ومنو پرت کرد تو ماشینو ودر و بست

خودشم به سرعت در جلو رو باز کردو پشت فرمون نشست وراه افتاد

تازه چشمم به دونفر دیگه هم که توی ون بودن افتاد

میخواستم جیغ بزنم که یکیشون سریع پرید کنارمو جلوی دهنمو گرفت و کنار گوشم گفت

-ببین خانوم ! کاریت نداریم فقط داریم دستور رئیسو اجرا میکنیم شما که بهتر از ما میشناسیش ، یه عمره باهاش زندگی کردین ، میدونید که اخلاق سگی داره اگه سگ بشه حسابی پاچه میگیره

پس مثل ادم بشین تا برسیم وگرنه به زور ساکتت میکنم

مثل بچه ی خوب بشین سرجات وهوایی نشو !!

خیلی اروم با گذاشتن پلک هام روی هم حرفشو تایید کردم

مردد به نظر میرسید ولی با اشاره ی دوستش دستشو کنار کشید و گفتم

-بابا منو اشتباهی گرفتین !من نه شماهارو ونه اون ارباب سگ اخلاقتون رو نمیشناسم و نه حتی دیدم

چشمامو ریز کردمو وملتمسانه ادامه دادم:

-ببین داداش من نوکرتم منو همین جا پیاده کنید هرچی دیدم وشنیدم رو هم همین جا چال میکنم قول مردونه میدم

هر دوشون یه نگاه بهم کردن وبا صدای بلند زدن زیر خنده انگار داشتم واسشون جک تعریف میکردم بیشرفا!

خیلی عصبی صدامو روی سرم انداختم وغریدم

-داستان واستون نگفتم که نشستین هرهر میخندید

پیادم کنین وگرنه عواقبشو بد میبیند

مردی که کنارم نشسته بود واز لحاظ هیکل با راننده یکی بود گفت

-دِ نه تو ادم بشو نیستی میخوای کرم بریزی اینجوری نمیشه !

دستامو با طناب پشتم بست و چسب پت وپهنی هم روی دهنم چسبوند و با پیچیدن به منطقه ای ناشناس با حرکت دست دوستش کیسه ای مشکی رنگ روی سرم کرد!

کاری از دستم برنمیومد مجبور بودم ساکت بشینم تا برسیم پیش اربابشون

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

بدجوری عصبی و کلافه بودم

گرمای هوا هم از یه طرف باعث شده بود خیس اب بشم

همین طور که باپاهام روی زمین ضرب گرفته بودم یهو ماشین ایستاد و اول راننده پیاده شد وبعد دو مرد کناریم با برداشتن کیسه ی مشکی از سرم وکندن چسب روی دهنم به زور پیاده م کردن

تا پامو از ماشین بیرون گذاشتم سگی بزرگ و مشکی

پارس کنان به طرف یورش اورد

از ترس خودمو جمع کردم که ناباور کنار پام زانو زد زیر چشمی نگاش کردم که خیلی اروم نشست وسرشو به پاهام میمالید

لبخند کم جونی روی لبهام نشست!

نگاهی به مرد درشت کنارم انداختمو وگفتم

-میشه بگین سگتون بره اونور من ازش میترسم !

صدای زمخت وخشنش بلند شد:

-پاک زده به سرت سگ خودت رو هم نمیشناسی؟!

ببین طفلی چقدر بیقرارت بوده!

اخه از سگم با وفا ترحیوون هست ؟! لاقل رفتنی اونم با خودت میبردی!

ای خدااا عجب گیری کردیما ! نکنه من کس دیگه ایم خودم خبر ندارم

با کشیده شدن دستم نگامو از سگه گرفتم وناچارا دنبالشون راه افتادم

خونه نبود که بیشتر شبیه جنگل بود

از راه باریکی که بین درخت ها وبوته هابود به پشت خونه رسیدیم و با دیدن کاخ بزرگ وسط این درخت ها ماتم برد این اگه خونست!پس به خونه های ما چی میگن!

انواع ماشین های مدل بالا ومشکی جلوش پارک شده بود ، هر گوشه ش یه مرد درشت هیکل وقوی نگهبانی میداد دیگه رسما بدبخت شدنم خودم به چشم دیدم

مرد میانسالی با موهای بلند وجوگندمی که خیلی مرتب از پشت بسته بود جلوی در ایستاده بود و یه دستش توی جیبش بود و با یه دست دیگش پیپ میکشید

همسن بابام بود ولی باید بگم بیشتر شبیه بازیگرهای هالیوودی بود

وقتی چشماش بهم افتاد رنگ نگاش عوض شد با چهره ی سرخ شده خودشو بهم رسوند وبا زدن سیلی محکمی به صورتم فریاد زد

-فکر کردی پیدات نمیکنم هرزه ی بی چشم ورو!

فکر کردی حالا چون بزرگت کردم هر غلطی که دلت میخواد میتونی کنی؟ این سری ازت نمیگذرم !

انگشتشو روی شقیقه ام گذاشت وهمینطور که میفشرد از بین دندون های قفل شده اش غرید

-کاری میکنم ….النا کاری میکنم که ارزوی مرگ کنی تو این خونه …اینو تو کلت فرو کن هیچکس نمیتونی سالار خانو بازی بده …تو جوجه که جای خود داری!

هرچی خوبی دیدی تو این خونه مِن بعد برعکس میشه …دیگه اندازه ی اون سگت هم برام ارزشی نداری !! فهمیدی ؟!


نگاهی به محافظ های کنارم انداخت و گفت

به خاطر پیدا کردنش پیشم انعام دارین ولی اول ببرینش پیش اراز !!

پوزخند تلخی زد وبا طعنه گفت

-خیلی وقته مشتاق دیدنتو داره !

حرفاش بوی بدی میداد ، برای اولین بار ترس رو تو وجودم احساس کردم

دو قدم جلوتر بردنم که دوباره صداش رو از پشت سرم شنیدم:

-به جهنمت خوش اومدی النا…

پشت بند جملش خیلی بلند زد زیره خنده …کم کم ترس تو وجودم بیشتر میشد تازه فهمیدم تو چه گردابی افتادم …

پاهام به لرزه افتاده بود …نمیدونستم کجام و دست چه کسایی افتادم ولی مطمئنم از چیزی که فکرشو میکنم هم خیلی بدتره

سالن گرد وبزرگی رو طی کردیم وبه اتاق انتهای سالن رسیدیم

محافظ سمت راستم سریع جلو رفت وبا کوبیدن چند تقه به در صدای بم مردونه ای به گوشم رسید

-کیه ؟ چی میخواین ؟!

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

اقا ، گمشده رو پیداش کردیم!

-بیارینش تو!

درو باز کردن وهُلم دادن تو اتاق !

از دود خفقان سیگار که تو اتاق پرشده بود به سرفه افتادم

از مرد مقابلم فقط تونستم لباس مردونه ی توی تنش رو ببینم که دو دکمه ی اولش رو باز گذاشته بود وسینه های بزرگ وخالکوبی شده اش دیده میشد

دستامو باز کردن وبا رفتن محافظ ها در هم پشت سرم بستن

به سمت در برگشتم که بادیدن عکس خودم پشت در جا خوردم !

ای خداا!این منم؟

دختری که کپی من بود با این تفاوت که موهاش بلوند و کوتاه بود و حتی رنگ چشماشم مثل من بود لباس قرمز رنگ توی تنش کلا یه وجب بود وتموم بدن خالکوبی شده اش رو بیرون ریخته بود

نفسم کند شده بود و احساس خفگی میکردم ..صدای قدم هایی رو پشت سرم شنیدم به سرعت برگشتم وبا خوردن سیلی تو گوشم زمین افتادم و با پاره شدن گوشه ی لبم وپاچیدن خون نگام رو روی سرامیک های سفید دوختم که دو کفش ورنی مشکی رنگ جلوم ایستاد

خیلی خونسرد شالم رو کنار زد وموهامو توی چنگش گرفت وبلندم کرد به در کوبید

تازه چشمم به دومردمک قهوه ای رنگ بزرگ که بین رگه های خونی درحال حرکت بود افتاد

از بین فک قفل شده اش غرید

تو اسمونا دنبالت میگشتم اِلی… ولی بغل گوشم بودی و خبر نداشتم …تویه الف بچه میخواستی منو دور بزنی ؟!

خیلی رو دادم بهت که هوا برت داشت ؟ گفتی خیلی راحت سر اراز رو شیره میمالمو دِ فرار ؟!

فکر اینجاشو نکردی که اگه پیدات کنم چیکارت میکنم؟! هان!

انگار عضوی به اسم زبون نداشتم اصلا نمیتونستم حرف بزنم

با رها کردن موهام پشت در سر خوردم وافتادم بغضم شکست و اشکام ریختن.


 


جرئت بالاگرفتن سرمو نداشتم صدای پر از نفرتش رو شنیدم

-بلندشو!

نمیتونستم از جام بلند بشم انگار فلج شده بودم تنها حسی که وجودمو گرفته بود ترس بود

وقتی حرکتی ازم ندید با صدای بلند تری که ستون اتاق رو به لرزه درمیاورد فریاد زد

-با توام بلندشو!

سریع از جام بلند شدم ولی همچنان چشمامو روی زمین دوخته بودم که با دستای بزرگش فکمو گرفت و مجبورم کرد به چشم قهوه ای خونیش نگاه کنم

تنها چیزی که توی چشماش موج میزد نفرت بود

همینطور که فکمو با دوانگشتش میفشرد لب زد

-کجا بردی اونهمه جنسو ؟

میدونی؟! اون جنس ها واسم پشیزی ارزش نداره ها ولی کاری که کردی رو هیچ وقت نمیتونم ببخشم

این که کسی بخواد منو احمق فرض کنه … اراز رو یه اسگل بدونه هنوز از مادر زاده نشده الی

چی فکر کردی هان؟!

جهنمو بهت نشون میدم صبر کن!

با صدای بلندی اسم مردی رو صدازد

-بردیا ..بردیا !

پس یکی از همون محافظا بردیا بود

سریع خودشو توی اتاق انداخت

-بله اقا !

-اتاقو اماده کنید!

با شنیدن اسم اتاق واررفتم …یعنی میخواست چیکار کنه !

جلوی پاش زانو زدم و شلوارشو گرفتمو وبا گریه والتماس گفتم

-توروخدا ولم کنید بابا به پیر به پیغمبر من اونی که شما میگین نیستم ای خداا عجب گرفتاری داریم ما..

اون هر ز ه ای که ازش میگین من نیستم …

با چهره ی عصبی بازومو گرفت وبلندم کرد و توصورتم غرید

-که تو نیستی …بازی جدیده؟ فکر میکنی هنوز نشناختمت ؟ کم فیلم بیا واسه من …

راه بیوفت تا الزایمر تو هم درست کنم راه بیوفت …

با دستای قوی ودرشتش توی اتاقی بزرگ پرتم کرد

و دست به سینه به چهارچوب در تکیه زد وسیگاری بین لبهاش گذاشت

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

سرمو بلند کردمو وبادیدن عکس های بزرگ و نیمه ل ت خودم روی دیوار ها شوکه شدم …

با صدای ارومی از پشت سرم پچ زد

-ولی از تغیرچهرت خوشم اومد موهای مشکی بیشتر بهت میاد تابلوند….

ناباور ازجام بلند شدم وبه سمت تک تک عکس های روی دیوار رفتم خودم با دیدن عکس ها مات مونده بودم دیگه چه برسه به اینا

یعنی یه ادم اینقدر شبیه به من؟

اینقدر غرق توی عکس هاشده بودم که اومدنشو از پشت سرم متوجه نشدم

با قرار گرفتن سیگار روشنش روی گردنم جیغ بلندی زدم سوزشش غیر قابل تحمل بود خواستم دستمو بلند کنم وکنار بزنمش که دستامو گرفت و کنار گوشم پچ زد

-این تازه اولشه باید عادت کنی هانی !

سیگار خاموش شده اش رو کنار کشید وبا رها کردنم همونجا روی زمین افتادم درحالی که دستمو روی جای سیگارش گذاشته بودم با نفرت بهش زل زدم وگفتم

-میخوای بازی کنی ؟ باشه… من هستم !

بهت نشون میدم که ایرین کیه !

با قدم های اروم کنارم رسید و روی زانو خم شد و کنارگوشم لب زد

-ایرین؟! هه!

نه خوشم اومد آییییریین!

موهامو گرفت و یهو سرمو عقب کشید وبا چهره ی سرخ شده تو صورتم غرید

-منم بهت نشون میدم اراز کیه ه  ز ه خانم!

همینطور که چشمام روی خالکوبیه دستش که یه تیکش عکسی از من بود بلندم کردو در حالی که موهام اسیر دستاش بودن به اتاقی که پایین قرار گرفته بود پرتم کرد

ولامپ بزرگ وسط رو روشن کرد

با دیدن اتاق وحشت به جونم افتاد

اینجا دیگه کجاست رسما اینجا ادمارو شکنجه میدادن یه چیزی تواین مایه هابود

به سرعت به سمتش چرخیدمو وبا صدایی که میلرزید زمزمه کردم

-ببین عمو …هرچی ..هرچی هستی برادر ..اخوی …اصلا اراز منو اشتب گرفتین من اون هرزه ی بی همه چیزو نمیشناسم

بابا اسم من ایرییییینه نه النا …

با چشمای گرد شده سرشو روی شونه ش گذاشت وبا بالا دادن ابروهاش قیافه ی متفکری به خودش گرفت ویهو زد زیر خنده … با صدای بلند قهقهه میزد

یکه خورده داشتم نگاش میکردم که یهو خنده هاش قطع شد ودستامو گرفت وغرید

-ببین این که داری فیلم بازی میکنی تا فکر کنم سرت جایی خورده وفراموشی گرفتی سخت در اشتباهی…

کم ازت نخوردم امکان نداره دیگه ازت بُر بخورم حالیته ؟!

چشمای درشتشو دورتادور اتاق چرخوند وادامه داد

-نکنه با دیدن اتاق شکنجه اینجوری هل شدی ؟!

یه نگاه کن !

همون اتاقیه که توش دستیارم بودی واسه شکنجه…

اون روزایی که فراموش کردی روخودم یادت میارم هانی نگران نباش

.......

-باهام کاری نداشته باش اراز …

........



من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......
سرمو بلند کردمو وبادیدن عکس های بزرگ و نیمه ل ت خودم روی دیوار ها شوکه شدم … با صدای ارومی از پشت س ...


ببخشید اون صحنه هاشو نزاشتم میترکه تاپیکم

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......

با صدای سالار خان از پشت در به سرعت ازم جدا شد

-اراز؟!

اراز پسرم؟!

با زدن سیلی محکمی زیر گوشم جیغ بلندی کشیدم

دیگه داشتم به سلامت روانیش شک میکردم که

لبهاشو کنار گوشم برد وخیلی اروم پچ زد

-با تموم توانت داد بزن !

انگار که داری شکنجه میشی دراون حد!

بجنب!!

گیج و متحیر به چشماش زل زده بودم که دستشو روی رون پاهام گذاشت و خیلی محکم فشرد که جیغ محکمی زدم با اشاره ی دستش جیغمو بیشتر میکردم که شلاقی از زیر تخت بیرون کشید

همینطور که جیغ میزدم با چشمای گرد شده بهش خیره شدم و سرمو به معنای چیکار میکنی به چپ وراست تکون دادم

یهو برگشت وبا تموم قدرتش شلاق رو به دیوار مقابلش کوبید و همزمان جیغ منم بلندتر شد

تا اینکه با صدای دوباره ی سالار خان ایستاد

-اراز پسرم برای امروز بستشه!

نمیخوام بمیره من لازمش دارم

با شنیدم این جمله مشت محکمی به دیوار زد واز بین دندون های کلید شده اش غرید

-باشه بابا!

شما برین من خودم تن لششو بیرون میکشم!

-افرین پسرم !الحق که پسر خودمی!

از پشت بهش نزدیک شدم که با برگشتنش درست مقابل هم قرار گرفتیم

چشمای خونیش ثابت نبود ودائم حرکت میکرد رگ های بزرگی از کنار شقیشه اش بیرون زده بود و با فکی منقبض شده به چشمام خیره شد و خیلی اروم لب زد

-دست از پا خطا نمیکنی؟! هر کاری گفتم بی چون وچرا گوش میکنی وگرنه عاقبتت میشه این اتاق و شلاق

باشه ی ارومی از لبهام خارج شد سرمو پایین انداختم که نگام به دستای خونیش افتاد

به سرعت دستای بزرگشو توی دستام گرفتم وگفتم

-اراز تو زخمی…..

دستشو از دستم بیرون کشید وخیلی محکم گفت

-اخرین بارت باشه واسه من دلسوزی میکنی!

اینقدر بدبخت نیستم که کسی واسم ترحم کنه ! از ترحم و دلسوزی متنفرم !

اینو تو اون مغز فندقیت جا بده!!

نگاهی به تیشرت پاره شدم انداخت و سریع لباس مردونه ی تنش رو دراورد و به طرفم گرفت درحالی که خیره به تن عضله ایش و تمام خالکوبیش بودم با خنده گفت

-بگیر بپوش میخوام ببرمت تواتاقت با این وضع نمیشه پیش محافظا بچرخی!

با تکون دادن سرم لباسو ازدستش گرفتم وتنم کردم

با اینکه توی تنم زار میزد ولی از لخت بودن که بهتر بود ….

به طرف در راه افتاد و مثل اردک پشتش افتادم …

دستش که به دستگیره رسید برگشت و لب زد

-اون شال واموندتو روی سرت بنداز …هرکی هم ازت چیزی پرسید لال میشی!

باتردید پلک هامو روی هم گذاشتم و از اتاق بیرون زدیم

تا رسیدیم به اتاقم سریع هلم داد تو اتاق و درو از پشت قفل کرد

من همون دختری هستم که تو ۱۶ سالگی بهش تجاوز شد........مامان چرا به من باور نداری؟مگه دست خودم بود بهم تجاوز شد.......میدونم از اینکه منو به دنیا اوردی پشیمونی.........من عامل تمام بدبختیای تو هستم.........میدونم داداش دوقلومو بیشتر از من دوست داری.......مامان چرا منو مجبور کردی به خاطر تو تاپیک بزنم و چند کاربر بهم توهین کنن......ولی یه ذره منو تحمل کن قول میدم تنهات میذارم که راحت شی.......مامان چرا وقتی من مجرد بودم منو مجبور کردی بی بی چک بذارم فقط به خاطر اون حرف فالگیر........با اینکه منو دوست نداری ولی یه تار موی تورو با دنیا عوض نمیکنم......فقط قول بده به خاطر من گریه نکنی چون من تو این دنیا مسافرم......اگه مردم بیا این امضا رو بخون تا بفهمی من قصدم ناراحت کردن تو نبود کاشکی میتونستم بهت بگم چه قدر دوست دارم ولی تو به من شک میکنی به من اعتماد نداری.......
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792