شوهرم کارش توخونه و فکری..
دختد ۴.۵ ساله بیشفعال...بی درک و مدام با صدای بلند بلند حرف میزنه..
دختر ۱ ساله بی قرار که از نوزادی بخاطر ترس از کارای دختر بزرگم بغلش کردم و الان ۱ ثانیه از بغلم نمیاد پایین تا میزارم پایین انقدر جیغ میزنه و گریه میکنه که سیاه میشه خستم😔😔هی کوچیکه رو خواب میکنم بزرگه سروصدا میکنه غذا میدم بزرکه کوچیکه امونش نمیده از دیروز تاحالا روی هم ۳ ساعتم نخوابیدم...دلم گرفته شوهرم تنها کاری که میتونه بکنه سرگرم کردن بزرگه س اونم واسه زمان کوتاه
شمام از روزای سخت بچه دارین بگین...جاهایی که کم اوردین خسته شدین..شده مثه الان من آرزوی مرگ کنین؟؟؟من ناشکر نیستم..عاشقشونم ولی خستم
کاش منم مامان بشم سختی هاش به جونم میخرم
نهایت تا ۶سال بچه ان..
خانومی واقعا جهاد میکنی . خدا ب زمانت برکت بده و قوتتو افزون کنه انشاءالله
شبا شوهرم سرکار بچه مریض و شلوغ
والا یادآوریشم باعث میشه بهم بریزم...پس همون چیزی نگم بهتره...واقعا حالم بد میشه.
پسر دوماهه من از صبح گریه می کنه تا شب تانیه از بغلم نمیاد پایین کاش حداقل گریه نمی کرد بغل کردنش مشکلی نبود نمیدونم چیکار کنم نمیدونم چشه بخاطر کرونا میترسم ببرمش دکتر
دوسه سال دیگ خانم های عالی تحویل میگیری ک نمیزارن دست ب سیاه و سفید بزنی
ای جان منم مثل تو اسی دختر بزرگ من بیش فعاله ولی تحرک نداره فقط کم توجهی داره سال پیش کلاس اول بود دهنم سرویس شد با این مجازی منم نینی ۶ ماهه داشتم خیلی سخت گذشت باز الان تابستون بزرگه میره خونه مادربزرگاش ولی الان کوچیکه برام شر شده همش آویزونه یه لحظه با خودش بازی نمیکنه
بله عزیزم منم در موقعیت تقریبا مشابه شمام و از یه جهت شرایطم خیلی بدتر از مال شماست خستمممم هم جسمم هم روحم
یک هفته مریض میشم تب و لرز شدید پیدا میکنم دخترمم شیر خوار بود ..بعد اسهال و استفراغ..همسرم سر کار بود ..کسیم نبود پیشم...چقد دلم شکست...وقتی بعد از ظهرش اومد رفتم بیمارستان بستری شدم دخترم کنارم دارز کشید شیرش دادم...دلم میخاست یک نفر بود ک کمک حالم بود😔
