صبح رفته بود چکاب شم پیش دکترم (دکترم خانوادگی مامانم پیش اون میرفته برای بارداری هاش و .... )منو خواهرمم رفتیم اونجا جاریمم از اکسپلور اینستا دیده بود من اونجا زایمان کردم رفته بود هفته ۳۳ بارداری اونجا به دکترم گفته بود فلانی معرفی کرده 😐منه فلانی ام اصلا نمیدونستم حالا بگذریم امروز دکتر برگشته میگه جاریت خیلی بی عقله میگم چرا میگه اومده چکاب ۴۰ روزگی بچه اس برگشتع میگه میخوام ۳ ماه دیگه اقداد کنم برا تغذیه تعیین جنسیت تجویز کن هی میگم بدنت امادگی نداره نکن میگه نه اخر دکتر برگشته گفته من نه قبول میکنم نه مینویسم رفته دکتر اعصابش خورد خورد بود 🤣پش مای منم در حد لیزریک ریختن 🙄🙄
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
❤خدای مهربونم تو تنها دلخوشیه زندگیمی🌸حسِ بودنت قشنگترین و بهترین حالِ خوبِ منه🌸دوسِت دارم و عاشقتم قدِّ بزرگیه خودت🌸خیییییلی افتخار میکنم ب داشتنت و این افتخارو با هییییچ چیزی تو دنیا عوض نمیکنم🌸پشت و پناهه همه ی بنده هات باش🌸تکیه گاهه امن و مهربونِ من و عزیزای دلِ منم باش🌸ممنون ک هستی و حتی ی ثانیه منو ب حالِ خودم رها نمیکنی🌸با وجودت کنارم خوشبخترین و خوشحالترینم🌸این حسِ قشنگِ آرامشو ازم نگیر🌸بذار تا ابد دلم قرص بمونه با داشتنت❤ (اون لحظه هایی ک ب صفر میرسیدم و فقط تو بودی کنارم و جزء تو پناهی نداشتم رو یادته خدا،یادته اون شب و روزارو،یادته با چ سختی و ترسی میگذشتن،ولی گذشتن چون تو بودی و خواستی،چون ی لحظه تنهام نذاشتی،تو اوج بی کسی و ناامیدی درست تو لحظه ی آخر خودتو نشونم میدادی،اگ نمیومدی و ب دادم نمیرسیدی معلوم نبود چی میشد،ولی تموم شد و بخیر گذشت،خدایا مث اون وقتا و همیشه،کنارم بمون و حتی ی ثانیه پشتمو خالی نکن ک بدون تو فاطمه دیگ فاطمه نیست😔)
نه باهامون حرف نمیزنه ولی از اکسپلور اینستا دیده بود مامای همراه منه رفته بود اونجا 🤣🤣برای زایمان دکتر وقت نمیداد چون از ۳۳ هفته گذشته بود برگشته گفته اشنا معرفی کرده فلانی عروس ماس من یعنی عروس اونام دکترم قبول کرده بعد من گفتم نه بابا من اصلا خبر نداشتم که