هنوز کامل هوش و حواسم سر جاش نبود.که دیدم یه فندق تپلوی خوشمزه آوردن دلم ضعف رفت عین عروسک بود.
پرستار میگفت باید اسمشو بگی تا بدمش بهت اومدم اسمشو بگم اصلا صدام بالا نمیومد صدام شدید گرفته بود نمیدونم چرا.
آوردن تو بقلم شیرش بدم ولی نشد سر سینه رو نگرفت پرستار اومد ببرتش محکم گرفتم نمیدادمش😶😂
اتاقم خالی نمیشد تا ساعت 2 اونجا بودم اذیت شدم یکم
بعدش منو بردن اونجا دیدم مامانم اونجاست.منو گذاشتن رو تختم.اصلا هیچ دردی نداشتم
گوشیم مدام زنگ میخورد.
حالم خوب بود ولی چون صدام گرفته بود نمیتونستم حرف بزنم.
بعدش نی نی مو آوردن و کلی عکس گرفتم و برای بقیه فرستادم.
حالم بعد عمل خیلی خوب بود فقط خیلی گرسنم بود دلم غذا میخواست.
ولی دکتر گفته بود فقط شب یکم چایی میتونم بخورم.روز قبل عملم که هیچی نباید میخوردم فقط شبش چندتا گیلاس و گلابی خوردم.
فردا صبح سخت ترین جای سزارینم بود سوند و قطع کردن و پرستار اومد گفت باید راه بری.
خیلی سخت بود.
یکمی آب آناناس خوردم و بلند شدم برم سرویس بهداشتی یکمی سخت بود رفتم و دوباره اومدم رو تخت.
برای باردوم گفتم پرستار شیاف زد خیلی راحت تر ایندفه بلند شدم تنها و تنهایی تو سالن یه دور کامل کل سالن راه رفتم😄😊😉
حتما شیاف بزنین قبل بلند شدن.
صبحونه حریره بادوم آوردن نخوردم دکترم اومد و گفت همه چیز خوبه عصر میتونی مرخص بشی.اگرم دوست نداشتی فردا صبح
گفتم حریره نمیخوام نمیزارن چیز دیگه بخورم.
دیگه بهشون گفت برام کره مربا آوردن😋
ظهرم غذا چلو گوشت بود خیلی چسبید شاید چون دو روز هیچی نخوردم خوشمزه بود😄
ساعت 3 همسرم اومد و کارای ترخیص و کرد و چون مسکن میزدم مرتب راحت بلند شدم و تونستم خودم راه برم و بچمو بقل کنم.
یه کمک بهیار اومد و منو با ویلچر تا پای ماشین برد بابام و شوهرم با گل منتظر بودن.
خداروشکر همچی خوب پیش رفت اومدم خونه و یه شربت هم دکتر داد برای راحت دستشویی رفتن.
با یه سری دارویی تقویتی.6 روز بعد عملم راحت بلند شدم 8 روز بعدشم کارای خونمم خودم انجام میدادم
اینم خاطره من❤