2777
2789

شوهرم خیلی زبون درازه

تقریبا هر روز میریم خونه ی پدرم . بابا پیره و بشدت احترام شوهره 30 ساله ی منو داره ب احترام شوهرم حتی از جاش اینا بلند میشه 

کلا خونواده م بشدت احترام میزارن شوهرمم در ظاهر احترامشونو حفظ میکنه 

ولی وقتی از خونشون میایم یه ریز میشنه پشت سرشون حرف میزنه

چون خونه خودمون آب درست و حسابی نمیاد منو بچم میریم اونجا حموم ولی چون لامپ حمومشون خراب شده بود احتیاج ب تعمیر داشت

اینو آدم دونستن گفتن درست کرد 

ولی شب ک اومدیم خونه منت گذاشت سرم ک بابات سه تا پسر داره اونوقت من رفتم لامپشونو درست کردم

اینم بگم برادرام کلا یه شهر دورن ... منم گفتم اونا بخاطر منو بچه ت گفتن درست کن وگرنه خودشون روز میرن حموم .... منتظر می موندن یه روز برادر م میومد تعمیر میکرد منت تو رو نمیکشیدن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

شوهرمنم همینطوربوددیگه به تنگم اورده بودیه روزگفتم ببین یانیایامیای نق نق نکن یه مدتیم خودم میرفتم اونم میامددنبالم دم درسریع میرفتم نیادتوهیچیم ازخونه بابام بهش نمیگفتم بعدیه مدت دیگه ول کردنق نق رومنم دوباره راپاشوبازکردم

بگو برو برای خونه پمپ و تانکر بخر فشار آب خوب بسه که انقدر بابام برای حموم زن و بچه تو پول آب نده.


والا دامادا خیلی پررو شون تقصیر بابا مامان خودمونه.

شوهر منم همینه بعضی اوقات نمیفهمه احترام و عزتی که بهش میذارن از محترم بودن خودشونه

ادامه داره هنوز حرفام

بابام رفته بود تو صحرا یه کم کشاورزی کرده بود دستش زخمی شده شوهرم بهم گف بابا الان باید بره ذکر بگه قران بخونه نماز بخونه پاش لبه گوره اونوقت هنوز دست از کار بر نمیداره

جالبه بابام هم کار. میکنه هم نماز میخونه هم اعتقاداتش بحدی شدیده و ب اعتقاداتش پای بنده ک شوهرم چش دیدن نداره

بابام داره یه خونه میسازه ولی نیمه کاره موند چون یهویی همه چی گرون شد سیمان شد120 دیگه نتونست بسازن

شوهر کله پوکم میگه اونا پول ندارن هیچ خودشونو بگردونن پول داشتن خونه شونو میساختن دیگه

اونوقت ما هر روز میریم سر سفره شون برا ما چلو ماهی میارن

میگف آبجیم میگه شماها تازه از طویله در اومدیدن آدم شدیدن دیگه..... 

چون همه ی خواهر برادرام کارمند جاهای معتبریم حسادت میکنن 

منم گفتم اون موققعه ک ما 15,تا 15 تا گاو داشتیم یه شهرو سیر میکردیم تو و خواهر برادرات لقمه از دست هم می قاپیدین

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دلیل

lltttttttttt | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792