با شوهرم دعوای بدی کردم.الان میترسم کاری کنه

ببین عزیزم من واقعا از این حور ادما بودم که هیچ وقت هیچ وقت منم منم نکردم و خرفی از خودم جایگاهم و .. هرچی که مثلا تو حامعه شاخص هست نزدم نه خودم نه خانواده ام. قبلنا از پدرم و مادرم گله میکردم که خیلی خاکی بارمون اوردین باعث شده ضربه بخوریم و پدرم گفتم براشون کلاس نزاشتی و... حتی ذره ای پن جایی کلاس نزاشتم و همین اخلاقم باعث شد همه جذبم بشن. همه ی اقوام ش میگن کاش مام همچین عروسی گیرمون بیاد و... کاش ذره ای حرف یا حدیثی بود از جانب من تا من‌میگفتم بهسون برخوروه یا گارد گرفتن. ولی دیگه بریدم. مادرش خودش مرتب از این حرف ها میزنه. 

من اهل مامان اش مامانم نبودم ولی وقتی همسرم احترام نمیزاره کوتاه نمیاد گفتم‌من چزا ناراحتی ام رو نگم. خوب ناراحت بشه دعوا بشه مگه منم دل ندارم. یه طرفه نمیتونم درستش کنم. من دلم شکسته ازش من از تنهایی بریدم من خیلی جلو دوتا خونواده خورد شدم دیگه نمیتونم چیزی نگم.

قبل ازدواج و حتی قبل مسائلی که همسرم پیش بیاره با خودم میگفتن زنایی که به خاطر بقیه مادرشوهر و جاری و.‌ با شوهراشون دعوا میکنن چه مسخره ان. اصلا قدرتاشون قابل مقایسه نیست ولی خودم افتادم رو دورش

میگی اوایل کوتاه بیا به خدا دوسال کوتاه اومدم و احترام و محبت گفتم میمونه برای روزی که حالا ناراختی ای پیشبیاد یا باعث میشه جام تو قلب همسرم سفت شه انگار نه انگار. گفت نمیکردی. گفت لابد تو تحمل داشتی من نه!!!

گذشته برنمیگرده ولی حداقل همسر من جلو رو من تو دعوا نه ها همینجوری عادی داره حرف میزنه بگه حیف شد براش کم گداشتن یا خاتواده اش توقع نداشتن!!!! تویی که همینم برای من انجام ندادی و خانواده ام رو بدون اینکه حتی بخوان ازت پرتوقع خوندی.

میدونی چرا میگه چون برادرشوهرم و خود جاری ام یه جوری رفتار کردن و حرف میزنن که کم کردن.

همسرم خیلی عاقله ها به خاطر همین لجم میگیره

میسپارم به خدا ولی دیگه اومدنش برام ارزشی نداره اصلااا.

این سه سال از زندگی بریدم از همه برنانه هام جاموندم. سه ساله مهم ترین هدف و کار زندگی ام رو تعطیل کردم از بس فشار روحی روم بود.

من روش تمرکز نکردم حتی و این دوماه عمل مامانم یکبارم نخواستم بیاد عیادت حوصله نداشتم دیگه ولی واقعا دیگه نوبرشه

کاملا درست میگی ولی دیگه دسش ندارم اگه حرات طلاق داشتم جدا میشدم. با همه خوبیاش ولی این‌ماجراهاش خیلی اذیتم کرده. 

ددست‌میگی ولی به خدا همه این راه ها رو رفتم. ولی میبینی چه اتفاقی افتاده ولی دم‌نمیزنه. ادم تیزی ام هست زود متوجه میشه البته برای دیگران نه خاتداده خودش. وقتی میبینه من این همه به جاری ام احترام گذاشتم ولی خاضر نشده یه زنگ بزنه خواهر برادرش که نیست بگه نمیشه ارتباط نداشته باشم اینم مثل برادرش هوای زنش رو داشته باشه

واقعا. ولی چجوری؟

برای منم غیر قابل توجیح  و ترستاکه ولی چه کنم از یه خانواوخ خیلی اروم و منطقی افتادم وسط اوج خشونت. بیاد درمان کنه. دلت خوشه میگه مردای شما که اینحوری وحشی نمیشن بی عرضه ان!!! و تو دعوا به عنوان سرکوفت میگدش. در خالیکه همه مردای خانواده ما ادم های تحصیل کرده و سرشناسی درسطح شهرمون هستن ولی اونا هیچی

من همه کارای جاری ام رو به بهترین‌نحو انجام دادم و مشکلی نداشتم. مشکل ام همسرمه که حداقل های ازدواج رو برام انجام ندادو مام گفتیم اکی نمیتونی باشه ولی با وجود اینکه خودش به چشم دیده بدترین عروسی رو تو کل فامیل مون برای من بوده رفت همه جااا واااای توقع دارن ازم اینا الن بلن. مادرش دم به دقیقه واسه پسرم اینو بخرین اون کار رو بکنین تشکر هم نکرد. هزینه عروسی بابام شیرینی و میوه و ابنیوه رو قبول کرد ۴ نوع میوه و گرون ترین شیرینی بعد مراسم هرچی مونده بود( بابام حداقل ۲۰۰ نفر بیشتر گداشت گفت کم نیاد)قایمش کرد گفت کم فرستادن تموم شده بعد ۴ سال معلوم شد بین فامیل تقسیم کرده سریعاونم چند صندوق چند صندوق که فقط شوهرم نبینه مونده و بگه سنگ تموم گداشتن بعد این عروس حتی هدیه سر عقد ندادن جهیزیه ندادن بهش تو مراسما شریک نشدن و برای دوناد خرید نکردن فقط یک‌میلیون بهش دادن هی میرفت میومد میگفت یک تومن دادن واااای 

من سر اخلاق های شخصی اش بحث نکردم‌ سر نوصوعی بحث ‌کردم که اقا واسه من کلا مخالف بود و ول کن نبود اینا بدن اینا الن‌و...بعد واسه این‌میگه کمه و باید باشه وای کم هم هست وای چه خانواوه ساده ای ماشالا و... برای زن خودش بلد نبود!!!

عزبزم خاتواده شوهرت نکردن و همسرت نقشی نداشته‌ من همسرم برای من انجام نداد برای من انجام میدادن با وام بود که دوتایی قسط اشرو میدادیم نزاشتنشو خودش میگفت اینا مسخره بازیه کلاس گذاشتن مینشست هرجا برین دختر ساده بگیرین اذیت نشبن و... پیش فامیلا میگفت اینا پرتوقع هستن در حالیکه فقط حلقه و نشون خرید با ساده ترین عروسی ممکنه خانواده . بعد میشینخ جلو من میگه کم کردن براش خانواده اش ساده ان ماشالا.

در حالیکه رفتن اینو بگیرن برا برادشوهرم که این هزینه ها رو تداشته باشه.گفتن دختر ساده خانواوه ساده اوردیم ازمون توقع نداشته باشه و یه جوری به من تیکه میومدن . 

همسرم چرا این خرفارو میزنی وقتی خودش انجام نداده و مثلا مخالف بوده

فرق تون با من اینه که شوهرتون میدونست ولی سوهرم تو روی من که برام کاری نکرده و همه اینارو کلاس بیخود و توقع و... میدونست و همه جا تیکه میومد و مادرش هیچی برام نخریدن طلاهای خونه بابام رو کم ارزش میکرد یهنی بیشتر میدان. دو سرویس طلا و طلاهای خورد دیگه روکم میدونست. میاد وقتی من هستم میگه دختر ساده و خانواده ساده کم کردن حیف دختر گناه داره. یعنی کاری کرد برای مراسم میگفتن ذره ای چیز رو دلش نموند. دو تا برادر داره چاق و علاف دم به دقیقه ماشالا مالاشا بهشون اون وقت برادر من بسیارر خوشتیپ و تحصیلات عالیهو معروف یه ماشالا نمیگه. هروقت به جاری ام میرسه ماشالا به برادرات.

جاری ام به من‌نمیگه به اون میگه فیلم بفرسن و.. روز عروسی که این همه کار برای عروس کردم رفتیم عروسی پدر و مادرش با من حرف نمیزدن. به همسرم‌میگم باز میره تحویل شون میگیره میگه به من‌چه به تو بی احترامی سده خودت باهاشون حرف نزن

من به خاطر برادرشوهرم که قبل ازدواج اش بسیار دوسم داشت و هوام رو داشت قبول کردم.

عزیزم ربطش به همسرمه تو پیاما توضیح دادم خودش هیچکاری برای من نکرد هرجا مینشیت پرتوقع بودن ال بودن اشتباه کردم دختر ساده باید بگیری و... خانواده اش الن بلن.

بعد رفتن اینو گرفتن گفتن ساااده ان همه کار براش کردن اکی مهم نیست. مهم همسرمه که میگی کم کردن و باید میبود و دیگه یادش نیست برای من نکرد یا چقدر منو شست به خاطر کاری که نکرد