هو منو ببینین هی میگفتم
اما ماام 😳
مامان بابا 😲
وای خاله ام 😮
همه.... 😵😱
من وقتی فهمیدم به بقیه هم گفتم 😈😃
هیچی اول راهنمایی بودم دوستم خواهرش عروس شده بود زنداییشون مامور ارشادش بودع اینم رفته بود زیر پنحره همه چیو شنیدع بود اومد واسه ما عم کفت فکمون افتاده بود زمین اخه یه چیزای غیر واقعیم میگفت شامل اینکه در همون شب اونجای داماد میشه یک متر بعدش باز درست میشه
حوصله مامان بابامو نداشتم میگفتم حالا نمازم میخونن
دنیا برام یجور دیگع شد اصن...
دیدم بع زندگی عوض شد😟😐😂
من کلاس ششم بودم
پسر دختر خالم تازه به دنیا اومده بود
بعد منم ذوق زده داشتم بوسش میکردم لبم خورد به لبش تا چندین ماه افسرده و غمگین و ناراحت بودم که باردارم الان از نوزاد دختر خالم😒میگفتم بچم با پدرش همسن میشه🤭 در این حد تباه
من چهارم دبستان فهمیدم ، دختر فامیل بهم گفت اونم یه سال بزرگتر من بود 😂😐
منم جان خودم همش فک میکردم
من همه اش میگفتم ای ای چندشم شده بود
من همش تیکه مینداختم به مامانم همش میگفتم اه اه نه بوسم نکن خوشم نمیاد چندش
نرفتی حموم؟ برو حموم دیگه کثیفی
یا مثلا میگفتم اه غسل گرفتی؟ ( اینو میگفتم شک میکرد میگفت غسله چی؟) منم میگفتم وای غسل حیض دیگه اه
