درخدمتم عزیزم من دلم پره از این بی عدالتی ها
و الان که همش تنها هستم بیشتر بفکرشون میرم
وگرنه قبل از فوت بابای مهربونم من کار میکردم و خیلی دختر پرانرژی خستگی ناپذیر بودم و شب و روز داشتم فقط برای مردم امیدواری و.هدف و امید ب زندگی تقدیم میکردم و نمیزاشتم کسی بخاطر مشکلی یا از دست دادن عزیزی افسرده بشه و منو ب اسم سلطان خنده و انرژی مثبت میشناختن یعنی هرکی منو ببینه یا با من چت کنه یا تلفنی حرف بزنه تمام غم هاش فراموش میکردن اینو خودشون میگن اما الان من شدم مهره سوخته این دنیا
همه هم میگن تو که دختر قوی بودی و همه مارو توی مشکلات امیدوار میکردی ولی حالا زود خودتو باختی و افسرده شدی
هی بهم میگن پاشو خودتو جمع کن و دوباره کارتو ادامه بده