سلام 6ساله ازدواج کردیم 3ساله فهمیدم اعتیاد داره به تریاک و شیشه و گاها حشیش. خیییییلی جنگیدم درست بشه از هر طریقی، محبت، عشق، دوستانه، دعوا حتی و قهر و خونه بابا. دو سال پنهان کردم از خانواده ام ک آبروش نره کوچیک نشه ولی دیدم فایده نداره آخر گفتم همه چیو. حالا بماند ک اومدن صحبت کردن گفتن حل میشه و گذشت کن. با بدبختی فرستادیم کمپ رفت ترک کرد دوماه پاک بود و دوباره شروع کرده.
پنهان کاری میکرد ولی خب من فهمیدم تا اینکه تو جیبش دیدم و مطمئن شدم. ازش بریدم اصلا آرامش نداریم مدام دعوامون میشه حرف همو نمیفهمیم. خیلی راحت میگه بزار برو. ولی من نمیتونم از بچه ام بگذرم. هیچ علاقه ای بهش ندارم و اونم فکرکنم همینجوریه. از صبح تا شب 5تا جمله ام دیگه حرف نمیزنیم ک تهشم دعوا میشه. حالا امشب میگه مقصر تویی.
میخواد منو گناهکار نشون بده بااینکه همهههههه میدونن من از هرلحاظ بهش سرترم اینو هزار بار خانواده خودش گفتن