همش اجبار و اجبار
حالم از دین و مذهب و حجاب بهم میخوره.از بچگیم مادرم خشکی مذهب بوده.یادمع ۴ سالم یود یکی از دخترای فامیل برای لاک قرمز خرید و زد خیلی ذوق کردم مامانم گف برو پاکشون کن.یه بار ۹ یا ۱۰ سالم بود رفتیم عروسی چون روسریم رفته بود کنار و یکمی گردنم معلوم شده بود دعکام کرد و نذاشت با بقیه برم دنبال عروس.یه بار به عمم گفتم میخوام رژ بزنم کلی دعوام کرد ک چرا گفتی.لچع بودم شاید ۵ یا ۶ ساله.عقد خالم مجبورم کرد چادر بپوشم.تو عروسیا میگف با چادر بیا.همه جا چادر😭
به هر دختری ک تو خیابون موهاش معلوم باسه فوش میده و هم حال خودش و خراب میکنه و هم من و 😕
یبار گفتم ریمل بزنم بازم دعوام کرد.آخه ریمل ک چیزی نیس.هس؟
با لباس آستین مچی میگف ساق بنداز.اگه یکسانت از موهام معلوم باشه غر میزنه تشر میزنه میگ شدی دختر خیابونی.
گیر میده تو چرا رساله نمیخونی؟ چرا سمت خدا گوش نمیدی؟ چرا..چرا..چرا
اینا باعث شده ازش متنفر بشم و همه کارارو یواشکی انجام بدم.بیرون ک میرم موهامو میندازم بیرون.رژ و ریمل و تو راهرو خونمون میزنم با پولام یواشکی خریدم نمیدونه قبل خونه اومدنم پاک میکنم.موقع هایی هم که خونه نیس آهنگ میزارم آرایش میکنم میرقصم.آخه رقض برای خود ادم و آهنگ مجاز ک دیگ گناه نداره ب اونام گیر میده
درکل ظاهر و باطنم یکی نیس.سلفی هاییم ک با دوستام میگیرم تو گوشیم مخفی میگنم چون به حجاب اونام کار داره
نظرتون چیه من با این مادر چکار کنم؟
و یه چیز دیگ توروخدا هیچ چیزو به دختراتون تحمیل نکنید بزارید لاک بزنم برقثن ذوق کن.در کل حرف آخرم بزارید دخترونگی کنن
ک متاستفانه من نکردم