بچها من سر جریاناتی ب همسرم چند روزه شک کردم و فقط خدا میدونه این شکای من درسته یا ن
بدظری یک خانمی گفتن فال میگیره بهش گفتم برام فال بگیره گفت همسرت با کسیه خیلی وقته و طرف خیلی اصرار داره ک بیا منو بگیر و ارتباطمونو رسمی کن.اصن دیگ از بدظر حالم بده.وقتیم ک حالم بده کلا نمیتونم چیزی بخورم یا حرفی بزنم کلا مث یک مرده متحرک میشم.بعد تنها همدمم گوشیه.نمیتونم حرف بزنم خودمو با گوشی سرگرم میکنم.امشب تنها بودم خونه خودم.اومد خیر سرش پیشم بمونه کلیییی تهمت بهم زد و رفت.گفت ت جنده ای و خودتو این زندگیو نگه نمیداری.تو لیاقت این شوهرو نداری.حالا خودش قبلا چشم داشته ب شوهرما.اصن یک حرفایی میزد من میموندم.منم گفتم خوبه الان منم بهت تهمت بزنم؟بعد گفت تو جنده ی شهری تو خودتو نده از من رد شده
منم گفتم شوهرم کاری نکنه من نمیکنم بعد گفت بذار بکنه اون مرده ولی تو زنی ابروت میره تو فلانت.
وای چ حرفای بدی زد بهم خدایا.بااینک من تاحالا پامو کج نذاشتما فقط یخورده پوششم ازاده ولی ب قران هیشکی جز همسرم ب چشمم نمیاد