امروز بعد از سه سال بالاخره تونسم واسع خانوادم یه کادو بخرم . یه جفت کفش واسه ابجیم خریدم یه جفت کفش واسه مامانم یه جفت کفش واسه بابام به اضافه یه ساندویج واسه ابجیم🙂اون چشماشون که از ذوق برق میزد یادم میداد اشکام ناخوداگاه جاری میشه . نمیدونم از شوق زار بزنم یا قهقهه چون تونسم یکم دلشونو شاد کنم کاش میتونسم هرچی دلشون میخواد براشون بخرم اما حیف که اینم با هزار زور و زحمت و کمک تونسم
فدای اون دله پاک و کوچولوش بشم خواهرم میگف ابجی من کفش دارم دیگه مرسی نمیخوام
تیر ماه پارسال کفش خریده بود . میگه ببین اینا دارم 😖فک میکنه حتما من پول ندارم میگه نخر
مرسی از کسایی که کمکم کردن تونسم این هدیه ی کوچیک رو بخرم هرچند هدیه کوچولویه ولی قدر دنیا این کارتون بزرگ بود دله یک خانواده رو شاد کردین مرسی عزیزای دلم😔😭