سلام
خیلیاتون منو میشناسین هرکسیم نمیشناسه ی سر ب داستان زندگیم بزنه...
من دو ساله درگیرم طلاقم چون همسرم مشروب میخورد و رفیق بازی میکرد و با ی خانم متاهلم رابطه داشت...
قضیه اینه ک بابای من براش فقط مهم بود ی پولی بتیغه و مهریه منو بگیره دوسال منو برد و اورد میدید چقد دارم عذاب میکشم ولی راضی ب طلاق توافقی نمیشد...
از طرفی عید ب شوهرم پیام دادم
باهم حرف زدیم و گفتم ک بیا برای طلاق یا زندگی
اونم گف زندگی کنیم
خلاصه میکنم ک نموند پای حرفش
هی امروز و فردا کرد
بابای منم اومد گوشیو از من گرف و گف حق نداری برگردی ب شوهرت
زنش اومد منو برد خونشون و زیرزمین گف اینجا بمون پیش ما باشی من حمایتت میکنم
ده روزی گذشته بود ک دعواشون شد و زنش منو بابامو بیرون کرد
منم تو این مدت دنبال کار گشتم
اخرش ی کار پیدا کردم ک هشت ساعت در روز بود با حقوق یکو نیم
خب
بابام با رنش اشتی کرد
زنش گف دیگه حق نداری بری سراغ دخترت و اون نباید بیاد خونه ما
ان شا الله كه هرچه زودتر از دست اين ادما خلاص شي و زندگيت به ثبات وآرامش برسه 🤲
ب این دلیل ک ی بار من رفتم خونه عمم
بدون بابام (توی دعواشون)
بعد دختر عمم کوچیکه از گوشیم بهش زنگ زده بود
وقتی زنگ زد گفتم من نبودم دختر فلانی دستش خورد تماس گرفته
ب خودش پرید ک اره تو ادم نیستی تا من و بابات دعوامون میشه میبریش مهمونی و میرقصونبش
منم چسبیده بودم ب کار و زندگیم
تا اینکه متوجه شدم باز بابام رفته دنبال خانم بازی
منم تصمیم گرفتم خودم بیوفتم دنبال کارام
خوب بعدش؟
بابات خانم بازه یا شوهرت؟؟؟
خدابهت کمک بده
دوباره با شوهرم تماس گرفتم
ازش خواستم که بیاد ی فکری ب حال زندگیم کنیم
بابام فهمید کلی کتکم زد
ولی الان بدون جهاز برگشتم
شوهرم خیلی خوب شده
لطفا دعام کنید
من ب برکت دعاتون خیلی اعتقاد دارم
