ببین من ازبس دختر سرسنگین و خجالتی بودممم یک خواستگار خوب داشتمم نیومدنننن جلووو بعد تو دانشکاه یه استاده بوددد ازهمه لحاظ همه چیزتموممم نگاه هیچ دختری نمیکرددد ولی منه احمق ازخودم روندمممم چن تاشون پیشنخاد دادن تاسر صحبت باخجالت بازکردم دیگه نیومدننن اگه پررو بودم الان بچه تو بغلم بوددد ن اینکه زاررر بزنم