زود تسلیم نشدم اینقد کتک خوردم ک عینکم توصوزتم شکست تمام بدنم سیاهو کبود شد گوشیمو گرفتن سوخت سیم کارتمو سوزوندن درو روم میبستن ازخونه نصف شب پرتم میکردن بیرون کارشون شده بود نفرین کردنش
عقطو فقط بخاطر اینکه شهرمون فرق داش۷ساعت فاصله شهرمونه خانوادم گفتن خالا ک اینطوره بدون ما برو اونم بدون خانوادم منو نخواست