یعنی من دیگه عروس نمیشم💔

منطوزم اینه هنوردلم پیششه نمیتونم شمازشوحدف کنم

اولی صیغه محرمیت ۳ماهه خوندن برامون.از چندین ماه قبل  استادم هم خونه ما رفت و آمد داشت.حتی یکروزکه محمداومده بوداستادم هم اومده بود بابام از هردو تو خونه پذیرایی میکردمنم که از خونه فرار میکردم یا دانشگاه یا خونه مامان بزرگم میرفتم.دومین باربعداینکه لیسانسمو گرفته بودم و بخاطر مزاحمتهاو شیشه شکستن استادم ( محمد۲)با  محمد۳ عقدکردم.بعد ۵ماه بخاطر نوع درامدی که محمد ۳داشت توافقی جداشدیم. هر سه تا اسمشون محمد بود.الان در شهر دیگه ای زندگی میکنم و خوشبختانه  از هیییییچکدومشون خبر ندارم.البته دوست دارم یکروزی نامزد اولم رو ببینم و ازش حلالیت بگیرم.

ان شاءالله که حلالتون کرده

فقط اون جایی که گفتی بابات از هر دو پذیرایی کرده

برام جای تعجب بود.اونا با هم درگیر نشدن؟

هیج کاری بش ندارم احساساتنو دارم سرکوب میکنم حتی خودم بش میگم پیام ندا حالمو نپرس ولی دسو دلم نمیزع ب پاک کردن شمارش

منم تو سن 26سالگی جدا شدم

ای کاش یه خورده عقلم رو به کار مینداختم 

ای کاش زودتر جدا میشدم تا این همه بیمار نمیشدم

از نامزدیم با محمد۱ تا ازدواجم با مهدی ۵سال پر ماجراطول کشید از حدود۲۱ سالگی تاحدود۲۶ سالگی. از لحظه آشناییم با مهدی دنیام عوض شد.من آدم خوش بینی هستم.۵سال پر رنجم برام مثل خوابه.باور نمیکنم اونهمه رنج و بدبختی کشیدم.حس میکنم فقط کابوس بوده.فعلا در زمینه های رشته  تخصصیم چند کتاب چاپ کردم اما داستان ننوشتم.شاید یکروز داستان زندگیمو بنویسم.فقط نگرانم که شاید مجتبی دوست نداشته باشه اطرافیان داستان زندگیمو بدونن.واسه همین تا حالا اقدام نکردم.

منم تمام سعیم رو کردم که زندگیم رو حفظ کنم ولی احه به چه قیمت

استرس واعصاب نمیدونی چه بلایی سر ادم میاره

نمیدونی چیا کشیدم

خوشحالم که از اون همه رنج رهایی یافتی

وچقدر خوب که اینقدر پیشرفت داشتی وتونستی کتاب چاپ کنی

مجتبی؟

منم 4.5طول کشید

منم کتک میخوردم 

خانواده ام نمیدونستن

ولی وقتی فهمیدن چه بلاهایی سرم میاره 

حمایتم کردن وجدا شدم

بابام  نامزدم رو به استادم معرفی نکرده بود چون یک هفته بود نامزد شده بودیم من هم که گیج بودم به دوستام نگفته بودم واسه همون  هیچ کس خبر نداشت که به گوش استادم برسونن.بعدا هم که به گوش استادم رسیدچون عقد نبودیم هنوز امید داشت بازم مدام در خونه مون بود. دانشگاه هم از ترسش جرات نداشتم برم.مدام دنبالم بود و پیدام میکرد وچرت و پرتای عاشقانه میگفت. منم فقط جمله سلام ..... جون رو که از پشت سر میشنیدم دیگه گوشام کر میشدو صداشو نمیشنیدم.دوستم که استادمو میخواست (البته خیییلیا میخواستنش)کلی تلاش کردمنو خراب کنه تامثلا استادم به اون علاقه پیدا کنه اما نشد

فراموش کردم در پستهای قبل اسم مستعار شوهرمو چی گذاشتم یکبار مهدی و یکبار مجتبی گذاشتم 😂😂😂😂