دلیلم لج و لجبازی با خانوادم و خانوادش شد
اصلا دلیلم منطقی نبود که اینکارو کردم
وگرنه نامزدم عالی بود از لحاظ شغل اخلاق قیافه میدونستمم خیلی خوبه ولی بچگی کردم ب خانوادم میگفتم چون شما میگید خوبه پس من نمیخوامش اصلا لج کردم 😑 با زندگیم با خودم لج کردم
گلم اولی که فقط صیغه ی محرمیت خونده بودید درسته؟
الان از اون استاد خبری دارید؟
اسم ایشون هم محمد بوده؟
بعد گفتید به خاطر شلوغ بازی استادت مجبور شدید زود ازدواج کنید اسم این همسرتون مهدی هستش؟با ایشون 5سال سختی کشیدید؟
البته خدا رو شکر که الان خوشبختید
احساس میکنم خوشگلید
منم اسم همسر سابقم محمد بود
من با مامانم همیشه سر مسایل مختلف از جمله خواستگار راه دادن بحث داشتم اما پدرم همیشه در تمام تصمیماتم حامی من بود.ازش توقع نداشتم تحت تاثیر حرفهای مامانم قرار بگیره.واسه همون یهو حس کردم مثل یک غبار تو هوا گم شدم مثل روح شده بودم.چندماه که گذشت کم کم روحیم بهترشد و به نامزدم ماجرا رو گفتم. پسره بیچاره هی میومد ومیرفت که دلمو به دست بیاره و مثلامحرم شدیم که خریدهای عقدو عروسی رو انجام بدیم من از خونه در میرفتم.طفلی خیلی سعی کرد بهش علاقه پیدا کنم اما من اصلا حسی به هیچ پسری نداشتم فکر کرده بود بخاطر استادم اونو دارم دست به سر میکنم.ولی هرکس بیشتر ابراز علاقه میکرد بیشتر ازش بدم میومد.در ۲۰_21 سالگی اصلا آمادگی ازدواج نداشتم.نزدیک ۲۶سالم بود که شوهرمو دیدم.برای اولین بار دلم لرزید وتااااازه فهمیدم عشق چیه.قبلا استادم که خواستگارم بود به من میگفت تو اصلا باید مرد خلق میشدی چون به هیچ پسری توجه نمیکنی.حرفش داشت باورم میشد.اما من عشقمو پیدا نکرده بودم که بخوام ابراز احساسات داشته باشم.بعد دیدن مهدی فهمیدم واقعا زن هستم با تمام احساسات و غرایز زنانه.
اسی منم ی مسائلی پیش اومد برام عقلم میگفت برو مغزم میگفت بمون اخرم نتونستم تمومش کنم ولی تاپبکت بد به دلم انداخت
بدجووووررررر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
