میزند باد به دیواره ی سوزان دلی
گُر گرفته است تمامش ، شده خاکسترو گَرد
دور خود حلقه زنان خواهی ریخت
و تو دراین حلقه تا ابد خواهی ماند
چشم هایت کور است
و تمام است دگر کار ازل
تا به ابد محکومی
تو دراین حلقه خدا را دیدی؟؟؟
ن خدا در ملکوتش به شما میخندد
و به چشمان ملائک زده زل
این توهم چه سیاه است وچه شرک آلود است
ما درون اوهام بین این عرش و زمین حیرانیم
بنگر پنجره را ....و به گودال گنه باز کند
چو ندارد این ماز گذرو راه فرار
بنگر حلقه خاکسر سوزانت را
تو به سوزانده شدن محکومی
چشم های تو دگر کور شوند.و نویدش خوابیست که درآن سوخته ای
بنگر حال خرابات کسی راکه در این حلقه بماند
و نگاهی که دگر خاموش است
کنج دل معرکه ی کولی مستی برپا
می بزن هلهله کن رقص کنان مویه مکن
بال های سیه کنج قفس را که بُرید ؟؟؟
هیس از خلوت پس کوچه ندا می شنوم ....
خبری می آید و اذان نوبت پَر سوختن فاصله هاست ....
سر سجاده پری میسوزد ....
بنگر کولی مستی که هیاهو میکرد بنگر یار یهودی ک زند زل به دوچشمان زنی سر سجاده ی سبز
و چه غوغاست دراین معرکه ی بی حاصل
تو در این حلقه نظاره گر این اوهامی ....
.صبر کن حوصله کن تا که سحر ....
کولی مست دودستش را باز حلقه در دست یهودا بکند ...
.زن جاده نشین در قنوتش طلب صبر ز عذرا بکند .....
حلقه را بین که دو چشمت را باز کور میگرداند .....
نیمه شب دست به چشمانت باز ...میکشد یار یهودی هرشب
که دو تاتیله ی مشکی از اوست .....
صبر کن هلهله ها نزدیک است ....
توی پیچ مهتاب که دگر ماهی نیست ...
.حلقه وصل بدور تنه ی بیدی خشک ....
هیس ....بو کن .....بو کن ....تو دگر چشم نداری و تنها بو کن بوی گز دادن قومیست که در مردابی ...مست میکرده و رقصان بودند.....
بوی سوزانده شدن می آید ....دست بر دامن چرکت تو مکش ....زیر پای تو پر از خاکستر ....
نیش افعی، کف پایی را زد ....
بو بکش گوش بکن جیغ!!! چه جیغ و شرری می آید
تیله های تو میان دستت ...چه کسی داد به من و چه داغ است ببین سوخته است .....
حال از حلقه برون شو تو دمی ....گاه کابوس نوشتن دارد ....خواب ها را بنویس ..ثبت کن زمزمه کن .....
نفرین_اَبدی#