صبح میومدمخونه مادرم شوهرم یکم بیحال باهام حرفید اهمیت ندادبهم از وقتیکه اومدم نشستم نه حرف میزنم نه چیزی همش دلم پیش شوهرمه چرا اینجوری همیشع اینطوریم کافیه یکم اخم کنه از دنیا سیر میشم تا شب که بیاد من دل تو دلم نیست کاش بتونم عوض بشم بنظرتون من چمه؟