یه روز لقمان حکیم پسرشو نصیحت میکنه ک به حرف مردم در زندگی اهمیت نده ک تو کل زندگیت عقب میفتی پسرش میگه باور نمیکنم ثابت کن
لقمان خرشو برمیداره سوار میشه پسرشم پشت سرش پیاده میاد میرسن به یه گروهی ک میگن چه پدر بی رحمی خودش سواره پسرش پیاده بعدش خودش پیاده میشه پسرشو سوار میکنه یکم جلو تر باز یه گروه میگن چه پسر بی فکری پسر سواره پدر پیاده
بعد هردو سوار میشن میرسن یه گروهی ک میگن پدر الاغو دراوردن نامردا بعد پیاده میشن هردو پیاده میرن ک یه عده میگن چه ادمای احمقی پشت سر الاغ پیاده میرن
این داستان خیلی حرفها برای ما داره ک میگه هرکاری کنی یه چیز میگن