2777
2789
عنوان

مهمونی خونه خواهر شوهر

814 بازدید | 17 پست

بعد از حدود دو سال دیروز رفتیم خونه خواهر شوهرم شهرستان نهار قرار بود اونجا باشیم خلاصه تقریبا ساعت سه رسیدیم تازه بلند شد برنج گذاشت بچه های منم گرسنه خیلی ناراحت شدیم البته خورشت و گذاشته بود حالا من مهمون داشته باشم خودم ومیکشم قبل از اذان همه چی آماده باشه بیشتر به خاطر بچه ها ناراحت شدم ضعف کرده بودن

خب

برای چی جواب میدی قربونت؟چی رو میخوای قانع کنی؟کی رو میخوای راضی کنی؟ این مردم از خداشون ناراضی‌ان...از زندگیشون ناراضی آن...حالا تو میخوای اینارو توضیح بدی،راضی کنی؟ بعد به تو میگن تو یه جای دیگه هم بد بودی!بگید بیست جای دیگه هم بد بودم...شما تازه از یه بدی من خبر دارید؟من پر بدی ام...برای چی دفاع میکنید؟ما تاکی میخوایم این بازی رو بگذاریم؟چرا ما می‌ایستیم تو پیستی که مردم مشت بزنن می‌افتیم به بدبختی بلند میشیم دوباره بزنن باز دوباره بلند بشیم!این هنره؟!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب اصل کار خورشته که درست کرده بود ، پختن برنج  طول نمیکشه 

شاید میخواست برنج تازه دم باشه و سرد نشه از دهن نیفته 

شما هم زیادی دیر رفتید لابد از انتظار خسته شده

❌لطفابخاطر طولانی بودن نام کاربریم ریپلای نکنید

درسته كه بايد غذاش حاضر ميكرده اماااا مگر شما با خانواده شوهر تعارف داريد؟؟؟؟

خانم جان بحث شكم خودت كه نيست شكم بچته پس خجالتا رو بذاريد كنار بلند شيد يه لقمه تخم مرغ بديد دست بچتون....من اينجور مواقع تخم مرغ ميدم بچم قال قضيه رو ميكنم

كــاش سرنوشت مــا جدا بود🖤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792