میترسم اون دنیایی نباشه.
یادم میفته به دردای بابام و غم و غصه هایی که تو زندگیش خورد اتیش میگیرم. و عذاب وجدان اینم دارم که چرا مواظبش نبودیم و کمکش نکردیم که پیش دکترهای خوبی ببریم. چون بیماریش سرطان نبود که قابل درمان نباشه.
قلب که با دارو اینا کار به مرگ نمیکشیذ اونم تو سن پایین.
خودش پیگیر دکتر نبود. کاش ما میبردیمش و مجبورش میکردیم که بره دکترهای خوب توی مرکز استان.
چون شهرستان بودیم اون حوصلش نمیشد بره مرکز استان. کاش ما میبردیمش😔😔