یادش بخیر سر صف مدرسه بودیم بعد ناظم یکی رو صدا زد که بیاد قرآن بخونه بعد یکی اومد رفت بالا همچین آروم. و با ناز میرفت بالا بعد همینکه رفت میکروفون رو برداشت بعد خواست بخونه آب دهنشو که قورت میداد شنیده میشد بعد سوره ی حمد رو داشت میخوند انقد استرس داشت که نصفه میکروفونو گذاشت بدو بدو رفت تو صفش هر چی ناظم صداش کرد اصلا محو شد طفلی
اولین بارش بود
خنده دار نبود 😄😅 صرفا جهت خاطره