روز عید نامزدم گفت بریم بیرون چون برام عیدی نیاورده بودن گفتم نمیام حوصله ندارم با اصرار زیاد مجبور شدم بگم دلیلشو ک شبش گفتن میخوایم عیدی بیاریم یعنی قشنگ مشخص بود ک نمیخاستن بیارن و بخاطر اینکه به روشو آوردم اومدن چون چیز خاصی هم نیاوردن شیرینی و میوه و یه چادری و این یکی خیلی برام جالب بود (یکی از لباس هایی ک دوران عقد تازه خریده بودم و مونده بود خونشون با خودشون بعنوان عیدی آوردن!) مواد غذایی هم در حد یه کاسه برنج ، خیلی بهم برخورده حس میکنم هیچ ارزشی برام قائل نشدن و بهم بی احترامی کردن چون عید نوروز هم سر مشکلی ک نامزدم ناراحتم کرده بود و بحث پیش اومده بود برام عیدی نیاوردن یعنی گفتیم احتیاجی نیست بیارید ک اونام قبول کردن. خیلی دلم ازشون پره مخصوصا از مادرش چون میدونم همه کاره اونه، نمیدونم اینا ک تو دلمه چیکارشون کنم به نامزدم بگم یا چجوری باهاشون رفتار کنم چون میدونم ناراحتیم تو رفتارام باهاشون تاثیر میذاره
منم بخدا سرم پایین بوده رفتم آمدم خانواده همین طور کارشون به هیچ کس نیست ولی الان تمام فامیل از خوشح ...
تو فامیل ماهم اکثر پسرا خواستگاری کردن یکی از دلایل طلاق نگرفتن همینه ک با حرفاشون نگاهاشون چجوری کنار بیام بهم بگن اینهمه رو رد کرد آخرش به این روز افتاد خیلی سخته مندرکت میکنم
خب بیاخودت میگی ۷ماه مابااینکه دوسال دوست بودیم سال اول فقط جنگوجدل و بحث داشتیم سال دوم هموشناختیم الان خداروشکرخوبیم مثلامادرش هرکاری میکنه دیگه اهمیت نمیدم به خدادرست شدنیه درخواست دوستیموقبول کن
خب بیاخودت میگی ۷ماه مابااینکه دوسال دوست بودیم سال اول فقط جنگوجدل و بحث داشتیم سال دوم هموشناختیم ...
خدای بحثای ما خیلی بده زیاده ها جوریه ک خودمون همش ب هم میگیم ما با هم تفاهم نداریم ولی فقط داریم بخاطر خونواده ها همو تحمل میکنیم اینو غیر مستقیم فهمیدم البته من بهش گفتمو اونم گفت میترسم هیچوقت درست نشه،کدوم قسمت باید قبول کنم بلد نیستم
خواهر من 17 سالشه نامزدش 20 تازه پدر هم نداره مادرشم به پسره مدام غر میزنه ولی خود پسره مدام داره وا ...
پسری ک فهم داشته باشه اینجوری میشه ب سن و سال نیست همین ک میره پرسو جو میکنه تحقیق میکنه راجع به علایق نامزدش این خودش به دنیا می ارزه آدم جونشم به همچین شوهرایی میده
پسری ک فهم داشته باشه اینجوری میشه ب سن و سال نیست همین ک میره پرسو جو میکنه تحقیق میکنه راجع به علا ...
بخدا ولمون واسش میسوزه چون وضعی ندارن خودشون تو نامزدی همه مخارج خواهرمو میده از خواهرم بیشتر دوسش داریم نیاد خونمون دلمون تنگ میشه واسش عیدی اورده بود تنهایی من و مامانم دفتیم تو اشپزخونه واسه بیکسیش گریه کردیم