شیرین ترین لحظه ی دنیاست من سه روز بعد عقد یک امتحان خیلی مهم داشتم که نمرم خیلی بد شد منم زدم زیر گریه اخه خیلی تلاش کرده بودم بعد امتحان قرار بود با همسرم بریم بیرون ولی من اصلا حوصله نداشتم رفتم دم در دانشگاه دیدم همسرم دم در منتظره خیلی لحظهی قشنگی بود احساس میکردم یه پشت دارم بعد رفتم پیشش دید دارم گریه میکنم گفت چی شده گفتم امتحان خیلی بد شد خیلی بد بعد همونجا بقلم کرد گفت حالا گفتم چی شده این چیزا که اصلا مهم نیست مهم اینه ما باهمیم
شما هم خاطرات تونو بگین
روز عقد بغلش نکردی؟؟؟؟
منم بعد عقدم بود
یه شب
دوست پسر قبول؟
»ژوووووووون
البته بغل درسته
دوست بودیم، تولدش بود
یه رب بعد عقد😐
قبل عقد تو دوران دوستی فقط یکی دو بار بود🙊
اولین بار باهاش قهر بودم ک بغلم کرد آشتی کنیم😂
منم روز عقدم مامانم خیلی حالش بد بود وقتی من شروع کردم به گریه شوهرم بغلم کرد
چ رمانتیک
دعا کن شوهر کنم بغلش کنم بیام تعریف کنم
تاپیکتو ذخیره میکنم😐❤
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
